پل صراط در جهنم

صراط

« احْشُرُوا الَّذِینَ ظَلَمُوا وَأَزْوَاجَهُمْ وَمَا کَانُوا یعْبُدُونَ * مِنْ دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلَى صِرَاطِ الْجَحِیمِ * وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ * مَا لَکُمْ لَا تَنَاصَرُونَ * بَلْ هُمُ الْیوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ » (الصافات/22ـ26)

«اینک‌ در موقف‌ قیامت‌ و بازپرسی‌ در حشر حاضر کنید کسانی‌ را که‌ ستم‌ کرده‌اند! و نیز جفت‌هایشان‌ را و آنچه‌ را که‌ غیر از خداوند معبود قرار دادند! و جملگی‌ را بسوی‌ صراط‌ جهنّم‌ هدایت‌ کنید! و همه‌ را در موقف‌ سؤال‌ و عرْض‌ نگاه‌ دارید؛ که‌ البتّه‌ آنها مورد سؤال‌ و بازپرسی‌ قرار می گیرند که‌: چرا شما یکدیگر را در راه‌ خدا و کمال‌ تقرّب‌ خود یاری‌ نکردید؟ و البتّه‌ همه‌ آنها در آن‌ روز به‌ حال‌ ذلّت‌ و تسلیم‌ در می‌آیند.»

در آیه‌ شریفه‌ نیز راهی‌ بسوی‌ جحیم‌ بیان‌ شده‌ است‌ و مراد از جحیم‌ همان‌ دوزخ‌ و جهنّم‌ است‌. صراط‌ بسوی‌ جهنّم‌ یکی‌ از منازلی‌ است‌ که‌ کافران‌ و ستمگران‌ در پیش‌ دارند. و راهی‌ است‌ که‌ مؤمنان‌ نیز باید از آن‌ عبور کنند و به‌ بهشت‌ بروند، و این‌ راه‌ یا روی‌ جهنّم‌ و یا داخل‌ آنست‌؛ و به‌ قول‌ معروف‌ پلی‌ است‌ که‌ زده‌ می شود و از آن‌ باید عبور مردم‌ باشد. و عوام‌ آنرا پل‌ صراط‌ می گویند، و البتّه‌ این‌ تعبیر غلط‌ است‌ چون‌ پل‌ و صراط‌ یک‌ معنی‌ دارد.

ویژگی های صراط :

باید دانست‌ که‌ آیا این‌ پل‌ کجا زده‌ می شود؟ روی‌ جهنّم‌ و یا در داخل‌ آن‌؟ و آیا باید همه‌ افراد از روی‌ آن‌ عبور کنند یا بعضی‌؟ و آیا هر کس‌ بخواهد به‌ بهشت‌ برود حتماً باید از این‌ صراط‌ بگذرد یا نه‌ بهشت‌ راه‌ دیگر هم‌ دارد؟ و اصولاً حقیقت‌ صراط‌ چیست‌؟ چرا انسان‌ برای‌ اینکه‌ در بهشت‌ برود از روی‌ این‌ پل‌ باید عبور کند؟ چه‌ ملازمه‌ای‌ است‌ بین‌ بهشت‌ رفتن‌ و عبور از صراط‌ نمودن‌؟

بله؛‌ انسان‌ در دنیا قدم‌ می گذارد، خواه‌ از مکتب‌ انبیاء استفاده‌ کند و یا نکند، سیر خود را در دنیا می کند و می میرد و در باطنش‌ راهی‌ داشته‌ است‌ که‌ به‌ تربیت‌ انبیاء به‌ کمال‌ و تمام‌ رسیده‌ و یا نرسیده‌ است‌؛ بالاخره‌ در باطن‌ خود پیوسته‌ حرکت‌ و سیری‌ داشته‌ است‌. در این‌ حقیقت‌ که‌ شکّی‌ نیست‌.

این‌ راهی‌ که‌ انسان‌ در دنیا بسوی‌ خدا داشته‌ است‌، در عالم‌ قیامت‌ ظهور و بروزی‌ دارد. چون‌ تمام‌ موجودات‌ و افعال‌ این‌ عالم‌ مادّه‌ و طبع‌ و عالم‌ مُلک‌ و شهادت‌، در آن‌ عالم‌ غیب‌ و ملکوت‌ یک‌ صورت‌ ملکوتی‌ دارند. یکی‌ از چیزهائی‌ که‌ در اینجا صورت‌ مُلکی‌ دارد همین‌ سیر نفسانی‌ انسان‌ است‌ رو به‌ مبدأ خود که‌ در آنجا صورت‌ ملکوتیش‌ همان‌ صراط‌ است‌.

و شکّی‌ نیست‌ که‌ این‌ صراط‌ را انسان‌ در دنیا داشته‌ است‌. و چون‌ هر کس‌ در دنیا یک‌ صراط‌ دارد، در آخرت‌ هم‌ همان‌ صراط‌ را به‌ صورت‌ ملکوتی‌ آن‌ عالم‌ دارد. و صراط‌ دنیا که‌ در عالم‌ طبع‌ و مادّه‌، در عالم‌ شهوت‌، در عالم‌ غضب‌، در عالم‌ اوهام‌ ، دنیا را اداره‌ می کند ، باید در قیامت‌ صورت‌ ملکوتی‌ که‌ بروز صورت‌ مُلکی‌ است‌ داشته‌ باشد.

بنابراین‌ تمام‌ افراد بشر که‌ در دنیا آمدند و از دنیا می روند؛ اصل‌ ظهور و بروز دنیا در قیامت‌، جهنّم‌ است‌، و راهی‌ که‌ انسان‌ از دنیا به‌ بهشت‌ دارد صراطی‌ است‌ در جهنّم‌ که‌ باید از آن‌ عبور کند و به‌ بهشت‌ برسد.

چون‌ هر چیزی‌ که‌ انسان‌ را از خدا دور کند جهنّم‌ است‌. مراد از دنیا زندگی‌ کردن‌ بر روی‌ زمین‌ نیست‌، بلکه‌ زندگی‌ کردن‌ در عالم‌ تعلّقات‌ است‌. هر فردی‌ که‌ در دنیا می‌آید تعلّقاتی‌ پیدا می کند؛ ظهور و بروز این‌ تعلّقات‌ جدا کننده و غافل‌ کنندۀ‌ از خدا در آخرت‌، جهنّم‌ است‌. در آیه‌ شریفه‌ داریم‌:

« وَیقُولُ الْإِنْسَانُ أَإِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیا * أَوَلَا یذْکُرُ الْإِنْسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ یکُ شَیئًا * فَوَرَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّیاطِینَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیا * ثُمَّ لَنَنْزِعَنَّ مِنْ کُلِّ شِیعَةٍ أَیهُمْ أَشَدُّ عَلَى الرَّحْمَنِ عِتِیا * ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِینَ هُمْ أَوْلَى بِهَا صِلِیا * وَإِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَى رَبِّکَ حَتْمًا مَقْضِیا * ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیا » (مریم/66ـ72)

« و انسان‌ چنین‌ می گوید که‌: آیا اگر من‌ بمیرم‌ هر آینه‌ بطور یقین‌ زنده‌ از میان‌ قبر بر خواهم‌ خاست‌؟ آیا این‌ انسان‌ نمی‌داند که‌ سابقاً هیچ‌ چیز نبوده‌، و ما او را از هیچ‌ آفریده‌ایم‌؟ ای‌ پیغمبر! به‌ پروردگار تو سوگند که‌ ما انسان‌ و شیاطین‌ را محشور می‌کنیم‌ و سپس‌ همه‌ را به‌ زانو در افتاده‌ در اطراف‌ جهنّم‌ حاضر می سازیم‌، و پس‌ از آن‌ ما از هر گروه‌ و دسته‌ای‌ آن‌ کس‌ را که‌ طغیان‌ و سرکشی‌ او بر خداوند رحمن‌ شدیدتر باشد بیرون‌ می‌کشیم‌؛ و آنگاه‌ آن‌ افرادی‌ را که‌ سزاوارتر به‌ آتش‌ دوزخند البتّه‌ ما بهتر می‌شناسیم‌. و یک‌ فرد از شما نیست‌ مگر اینکه‌ وارد جهنّم‌ می شود! و این‌ حکم‌ ای‌ پیغمبر، حکم‌ حتمی‌ و قضاء لازمی‌ است‌ که‌ پروردگارت‌ بر عهدۀ خود نهاده‌ است‌! و پس‌ از ورود در جهنّم‌ ما کسانی‌ را که‌ تقوی پیشه‌ ساخته‌اند نجات‌ می دهیم‌، و ظالمان را در حالی که (از ضعف و ذلت) به زانو درآمده‌اند در آن رها می‌سازیم. »

از جمله‌ « وَإِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا » استفاده‌ می شود که‌ تمام‌ افراد بشر بدون‌ استثناء: کافران‌، منافقان‌، مؤمنان‌، همه‌ و همه‌ وارد جهنّم‌ می شوند. از رسول‌ خدا پرسیدند: آیا شما هم‌ وارد جهنّم‌ می‌شوید؟ فرمود: آری‌، ولی‌ ما مانند برقِ خاطف‌ به‌ سرعت‌ عبور می‌کنیم‌.

وقتی‌ این‌ آیه‌ وارد شد، در روایت‌ است‌ که‌ آنقدر رسول‌ الله‌ گریه‌ کردند که‌ زمین‌‌تر شد. و بعد به‌ دنبالش‌ این‌ جمله‌ آمد: «ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیا ». چون‌ تمام‌ امّت‌ را خدا به‌ جهنّم‌ می برد، و بار تمام‌ امّت‌ به‌ دوش‌ رسول‌ خداست‌ و او حمیم‌ و دلسوز است‌ بر آنها، لذا گریه‌ می کند از روی‌ ترحّم‌.

چرا همه وارد جهنم می شوند ؟

حال‌ باید دید سرّش‌ چیست‌ که‌ همه‌ وارد جهنّم‌ می شوند؟

سرّش‌ اینست که‌ جهنّم‌ در آخرت‌ مظهر دنیاست‌ در اینجا، و انبیاء و ائمّه‌ و اولیاء هم‌ در این‌ دنیا آمدند، پس‌ همه‌ در جهنّم‌ آمدند و از این‌ جهنّم‌ باید به‌ بهشت‌ بروند. چون‌ دنیا پل‌ آخرت‌ و جهنّم‌ پل‌ بهشت‌ است‌، و رسیدن‌ به‌ بهشت‌ و مقام‌ قرب‌ حضرت‌ حقّ بدون‌ آمدن‌ در دنیا و مجاهدات‌ نفسانیّه‌ ممکن‌ نیست‌؛ پس‌ همه‌ باید در این‌ جهنّم‌ بیایند و سپس‌ خلاص‌ شوند.

مراتب عبور مردم از صراط در قیامت

«از رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ روایت‌ می کند که‌ فرمودند: مردم‌ بواسطه‌ اعمالشان‌ داخل‌ در آتش‌ می شوند و سپس‌ از آتش‌ خارج‌ می شوند؛ پس‌ اوّلِ آنان‌ به‌ سرعت‌ برق‌ چشم‌، از آن‌ گذشته‌ مانند سرعت‌ وزش‌ باد، و از آن‌ گذشته‌ مانند سرعت‌ اسب‌ تندرو در حال‌ دویدن‌، و پس‌ از آن‌ مانند شخص‌ سواره‌، و پس‌ از آن‌ مانند سرعت‌ کسی‌ که‌ می دود، و پس‌ از آن‌ مانند سرعت‌ کسی‌ که‌ راه‌ می رود.»


صراط مستقیم چیست ؟

در تفسیر علیّ بن‌ إبراهیم‌ قمّی‌ وارد است‌ که‌:

« الصِّرَاطُ أَدَقُّ منَ الشَّعْرِ وَ أَحَدٌ مِنَ السَّیْفِ.»

«پل‌ جهنّم‌ که‌ از آن‌ به‌ بهشت‌ می روند از مو باریک تر و از شمشیر برّنده‌تر است‌.»

این‌ همان‌ صراط‌ مستقیم‌ است‌ که‌ صراط‌ علیّ بن‌ أبی‌طالب‌ است‌ که‌ حقّاً چقدر باریک‌ و چه‌ اندازه‌ تیز است‌. اعمال‌ أمیرالمؤمنین‌ (علیه‌ السّلام)‌ را در نظر بگیرید! و ببینید در هر لحظه‌ در تمام‌ جهات‌ مراعات‌ کردن‌ ظاهر و باطن‌، و جمع‌ بین‌ عوالم‌، و دادن‌ حقّ هر ذی‌ حقّی‌ به‌ او، و در عالم‌ وحدت‌ رفتن‌، و احکام‌ آن‌ را با عالم‌ کثرت‌ مخلوط‌ نکردن‌، و حقّ عالم‌ کثرت‌ را ادا کردن‌، در مقام‌ عبودیّت‌ حضرت‌ حقّ عبد صرف‌ بودن‌، و آثار توحید او را در جمیع‌ عوالم‌ و در تمام‌ حرکات‌ و سکنات‌ مراعات‌ نمودن‌، و تمام‌ جهات‌ لازم‌ درجات‌ و مراتب‌ سلوک‌ و مجاهده‌ را بنحو اعلی‌ و اتمّ رعایت‌ کردن‌، آن‌ هم‌ نه‌ تنها در یک‌ لحظه‌ و دو لحظه‌ بلکه‌ در تمام‌ دوران‌ مدّت‌ حیات‌؛ چقدر لطیف‌ و عمیق‌ و دقیق‌ است‌، و چقدر برّنده‌ و دارای‌ احتیاط‌ و مراقبت‌.

و البتّه‌ به‌ مجرّد مختصر انحراف‌ انسان‌ در جهنّم‌ نمی‌افتد، ولیکن‌ حقّ آن‌ صراط‌ مستقیمی‌ که‌ به‌ این‌ دقّت‌ است‌ نیز ادا نشده‌ و به‌ قدر انحرافش‌ بهره‌ از صراط‌ مستقیم‌ کمتر دارد. و به‌ هر مقداری‌ که‌ انحراف‌ از این‌ صراط‌ بیشتر باشد خطرش‌ بیشتر است‌، و از این‌ خصوصیّتِ استقامت‌ در طریق‌ بهرۀ کمتری‌ دارد.

و البتّه‌ این‌ صراط‌ مستقیم‌ همان‌ است‌ که‌ حضرت‌ باقر (علیه‌ السّلام‌) دربارۀ‌ آن‌ می فرماید از مو باریک تر و از شمشیر تیزتر است‌. و اختلاف‌ عبور مردم‌ از آن‌ مانند برق‌ خاطف‌ و وزش‌ باد و دویدن‌ و حرکت‌ سواره‌ و حرکت‌ پیاده‌، به‌ همان‌ درجه‌ اختلاف‌ رویّه‌ و سلوک‌ آنها‌ است‌.

و حقیقت‌ مطلب‌ اینست که‌ انسان‌ باید در دنیا زندگی‌ کند، و از آن‌ برای‌ عوالم‌ دیگر بگذرد و عبور کند. اگر همان طور که‌ انبیاء و ائمّۀ‌ طاهرین‌ زندگی‌ کردند توأم‌ با صدق‌ و امانت‌ و توحید باشد، خوب‌ عبور می کند؛ و گرنه‌ نه‌. صراط‌ همان‌ صورت‌ واقعی و حقیقی انسانیّت‌ است‌؛ و حقیقت‌ آن‌ صورت‌، مسیر و راه‌ علیّ بن‌ أبی‌طالب‌ است‌. أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ در دنیا زراعت‌ کرد، باغ‌ تهیّه‌ کرد، قنات‌ جاری‌ کرد، نخلستان‌ ایجاد کرد، ولی‌ آلوده‌ نشد. ازدواج‌ کرد، و فرزندان‌ آورد، آلوده‌ نشد. حکومت‌ نمود و آلوده‌ نشد.

این‌ غیر از اقسام‌ کارهای‌ مردم‌ است‌. أمیرالمؤمنین‌ از این‌ اعمال‌ جز نفس‌ عمل‌ غرضی‌ و مقصدی‌ نداشت‌. جز خدا نیّتی‌ نداشت‌. مردم‌ برای‌ نیّت‌ها انجام‌ می دهند، و این‌ همان‌ مَفْرق‌ طُرق‌ اولیاء خدا با سایر افراد مردم‌ است‌؛ اولیای‌ خدا کارشان‌ رنگ‌ خدائی‌ دارد و هیچ‌ رنگی‌ از آن‌ نیکوتر نیست‌.

افرادی‌ که‌ تسلیم‌ محض‌ خدا و رسول‌ باشند، و در مرافعات‌ و مخاصمات‌ خود فقط‌ به‌ رسول‌ الله‌ رجوع‌ نموده‌ و حکم‌ آن‌ حضرت‌ را از جان‌ ودل‌ بپذیرند، آنان‌ مؤمن‌ حقیقی‌ بوده‌ و خداوند می فرماید:

« وَإِذًا لَآتَینَاهُمْ مِنْ لَدُنَّا أَجْرًا عَظِیمًا * وَلَهَدَینَاهُمْ صِرَاطًا مُسْتَقِیمًا » (النساء/67ـ68)

«و در آن‌ وقت‌ بنابراین‌ ما از نزد خود به‌ آنها مزد عظیمی‌ می دهیم‌ و هر آینه‌ آنان‌ را در صراط‌ مستقیم‌ هدایت‌ می‌نمائیم‌!»

و چون‌ راهشان‌ راست‌ و استوار است‌ به‌ یک‌ لحظه‌ از این‌ طرف‌ جهنّم‌ به‌ آن‌ طرف‌ می رسند! و مانند انبیاء و اولیاء هیچ‌ آلودگی‌ ندارند‌. این‌ لازمه‌ مقام‌ تسلیم‌ و اطاعت‌ است‌ که‌ آنان‌ را با انبیاء و اولیاء معیّت‌ می دهد و همنشین‌ می کند و از صراط‌ مستقیم‌ برخوردار می‌نماید. و این‌ همان‌ صراطی‌ است‌ که‌ ما در شبانه‌ روز چندین‌ مرتبه‌ می‌گوئیم‌: « اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ » ، و هدایت‌ به‌ آن‌ را به‌ تمام‌ معنی‌ از خداوند تقاضا می‌نمائیم‌!

دل نوشته احسان | 23:49 - 89/10/02

۱۲ راهکار برای یادگیری بهتر درس عر بی

                         باسمه تعالی                      

     (( 12 راهکار برای یادگیری بهتر درس عربی )) 

 

۱- توجه کنیم که عربی زبانی است که خداوند برای سخن گفتن با بندگانش برگزیده و اولیای دینش را نیز از میان مردمان عرب زبان انتخاب کرده است.

۲-  به زبان عربی به عنوان زبان دینمان علاقه مند باشیم  و با معلم عربی ارتباطی صمیمی برقرار کنیم.

۳. یکی از عوامل مؤثر در یادگیری، انجام پیش مطالعه است؛ یعنی مطالعه درسی که هنوز تدریس نشده است.

۴- یادگیری کلمات جدید هر درس، نقش بسیار مؤثری در فراگیری درس دارد. ترجمه متن درس و ترجمه جملات مربوط به تمرین ها در گرو دانستن معانی این کلمات است.

۵- خواندن متن عربی درس و صحیح خوانی آن؛ هر قدر متن درس بیشتر خوانده شود، در یادگیری مؤثرتر است.

۶-  برای ترجمه هر درس به فارسی لازم است معنای کلمات قبلی را نیز بدانیم. بنابراین، بهترین کار مراجعه به کلمات درس های قبلی و یا حتی کتاب های پایه قبل است.

۷- سعی کنید جملات را به فارسی روان ترجمه کنید و از حفظ کردن معنای جملات بدون دانستن معانی یکایک کلمات خودداری کنید. بدانید که حفظ معنای جملات سنگین تر از حفظ کردن واژه هاست. بنابراین، از حفظ کردن جملات خودداری کنید.

۸- هنگام مطالعه و تمرین برای یادگیری، عبارات را در ذهن خود ترجمه کنید و سپس برای اطمینان از پاسخ صحیح، به پاک نویس خود مراجعه کنید. در صورت داشتن خطا، ترجمه درست را در خاطر بسپارید.

۹- پس از مطالعه متن و ترجمه آن و مطالعه قواعد، به حل تمارین بپردازید. در این  صورت، ملاحظه خواهید کرد که تمارین چقدر ساده اند!

۱۰- از نوشتن ترجمه لغات بر روی کتاب خودداری کنید. در این صورت، همیشه برای پیدا کردن معنای هر لغت، از خود سؤال می کنید و بدین سان، مطالب در ذهنتان تثبیت می شوند.

۱۱- کتاب های کمک آموزشی درس عربی که متن درس ها را ترجمه کرده، پاسخ تمرین ها را در اختیار دانش آموز قرار می دهند قدرت تفکر را از شما می گیرند؛ اما آن دسته از کتاب ها که با طرح سؤالات و پرسش های گوناگون، موجد تفکر در شما می شوند مفیدند. در انتخاب کتاب های کمک درسی دقت کنید.

۱۲- قواعد درس را به طور مستقیم از کتاب مطالعه کنید، اما توجه داشته باشید که غالبا معلمان به شیوه های ابتکاری خود مطالب را در اختیار دانش آموزان قرار می دهند. بنابراین، فقط به مطالعه شخصی خود از کتاب اکتفا نکنید، به تدریس معلم نیز خوب توجه کنید.

-اگر از شخصی که غیبت کرده ام دعا کنم و از خدا طلب آمرزش کنم توبه

غیبت از جمله گناهانی است که مشتمل بر دو حق، یعنی حق الله و حق الناس می باشد. یعنی غیبت کننده از دو جهت مدیون است: اول، نسبت به خدای تعال که مخالفتش را مرتکب شده، دوم، نسبت به کسی که آبرویش به وسیله غیبت مورد حمله قرار گرفته است. لذا کسی که می خواهد از این گناه توبه کند باید از هر دو جهت تسویه حساب نماید.
برای ادای حق الله طبق قاعده عمومی توبه، بر غیبت کننده واجب است پشیمان شده از کردار خویش متأسف باشد به این امید که بدین وسیله از حق خداوند پاک شود.
اما برای ادای حق الناس قاعده این است که از صاحب حق که غیبتش را کرده است طلب حلیت کند. غیر از این قاعده بعضی از احادیث نیز بر این حکم دلالت دارند. ولی از بعضی اخبار چنین استفاده می شود که برای خروج از حق الناس استغفار برای کسی که غیبتش را کرده است کافی است.
به تبع این اخبار به ظاهر متعارض در بین علما دو قول متعارض پیدا شده است، گروهی قائل به وجوب استحلال و گروه دیگری قائل به کفایت استغفار شده اند.
امام صادق(ع) می فرماید: از نبی اکرم(ص) سرال شد: کفاره غیبت چیست؟ فرمود: این است که هرگاه کسی را که غیبتش را کرده ای به یادآوری برای او طلب مغفرت کنی.
سئل النبی(ص): «ما کفاره الاغتیاب؟ قال: تستغفر الله لمن اغتبته کلما ذکرته».
از روایاتی نیز استفاده می شود که طلب حلیت از طرف مقابل لازم است و خدا توبه اش را نمی پذیرد تا طرف مقابلش او را حلال کند.
هر یک از این دو قسم روایت دلیلی بر یکی از دو قول هستند ولی روایتی از امام صادق(ع) رسیده است که می تواند جامع بین دو قول باشد حضرت فرمود: اگر غیبت کسی را کردی و او با خبر شد باید از او طلب حلیت کنی ولی اگر مطلع نشد برایش طلب مغفرت کن.
دلیل این حکم این است که اگر شخص غیبت شده اطلاع نداشته باشد طلب حلیت از او به منزله خبر دادن و موجب برانگیختن فتنه و برافروختن آتش کینه است.
اگر شخص غیبت شده به سبب مرگ یا مسافرت از دسترس خارج شده باشد مثل کسی است که ازغیبت خبر ندارد و استغفار کفایت می کند (ترجمه اخلاق، ص 242).



منبع : http://www.porseman.org/q/showq.aspx?id=2

معجزه ای در سخنوری از امام علی (ع)

این خطبه طولانى،علاوه بر این که قدرت علمى مولاى متقیان را نشان مى‏دهد،داراى معارف عظیم است.گویا آن بزرگوار در استعمال کلمات و جملات آن هیچ گونه محدودیتى نداشته است‏به طورى که حضرتش نخست در توحید و عظمت‏خالق سخن گفته،و سپس به صفات پروردگار عالم پرداخته است.
و آنگاه در مورد بعثت نبى اعظم رسول خدا صلى الله علیه و آله و ویژگى‏هاى آن حضرت،و لطف و محبتش به پیروان خود جملات عالى و با فصاحت تمام بیان داشته...
و بعد خود وارد نصیحت و ارشاد گردیده،و مردم را متوجه سنت پیامبر خدا نموده،و آنان را به خود سازى و آمادگى تمام براى لقاء الله وادار مى‏سازد،و متوجه مى‏نماید که چگونه از این جهان به عالم دیگر منتقل مى‏گردیم،چه سان از دوستان و جهان مادى جدا گردیده،به سراغ اعمال خود مى‏رویم؟و چطور این بدن‏ها در دل خاک پوسیده،و به ذرات خاک تبدیل مى‏گردد؟و در پایان پرده از وحشت‏هاى قبر و قیامت‏برداشته،و توضیح مى‏دهد که خطا کاران را با زنجیرهاى آتشین در آتش نگه مى‏دارند،و به ناله‏ها و اشک چشم‏هاى آنان توجه نمى‏کنند...
ولى در عوض انسان‏هاى مؤمن و متعهد غرق نعمت‏هاى الهى و الطاف او مى‏باشند...

خطبه بدون الف از امام علی (ع)
روزی جمعی از اصحاب پیغمبر بحث می نمودند در اطراف این موضوع که کدام حرف است در حروف که
از همه بیشتر در کلام موجود است؟ معلوم شد حرف الف از همه بیشتر است و هیچکس نمی نتواند کلامی بگوید که الف در آن نباشد. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) حضور داشتند. بدون تأمّل و فی البداهه خطبه ای فرمودند. چنانکه عقلها حیران ماند و نام این خطبه را مونقه گذاشتند؛ یعنی در حسن و نیکویی و بلاغت، شگفت آور است.
حَمِدتُ مَن عَظُمَت مِنَّتُهُ، وَ سَبَغَت نِعمَتُهُ، وَ سَبَقَت رَحمَتُهُ، وَ تَمَّت کَلِمَتُهُ، وَ نَفَذَت مَشیَّتُهُ، وَ بَلَغَت حُجَّتُهُ، و عَدَلَت قَضیَّتُهُ، وَ حَمِدتُ حَمَدَ مُقِرٍّ بِرُبوبیَّتِهِ، مُتَخَضِّعٍ لِعُبودیَّتِهِ، مُتَنَصِّلٍ مِن خَطیئتِهِ، مُعتَرِفٍ بِتَوحیَدِهِ، مُستَعیذٍ مِن وَعیدِهِ، مُؤَمِّلٍ مِن رَبِّهِ مَغفِرَةً تُنجیهِ، یَومَ یُشغَلُ عَن فَصیلَتِهِ وَ بَنیهِ، وَ نَستَعینُهُ، وَ نَستَرشِدُهُ، وَ نُؤمِنُ بِهِ، وَ نَتَوَکَّلُ عَلَیهِ، وَ شَهِدتُ لَهُ بِضَمیرٍ مُخلِصٍ موقِنٍ، وَ فَرَّدَتُهُ تَفریدَ مُؤمِنٍ مُتقِنٍ، وَ وَحَّدَتُهُ تَوحیدَ عَبدٍ مُذعِنٍ لَیسَ لَهُ شَریکٌ فی مُلکِهِ، وَ لَم یَکُن لَهُ وَلیٌّ فی صُنعِهِ، جَلَّ عَن مُشیرٍ وَ وَزیرٍ، وَ تَنَزَّهَ عَن مِثلٍ وَ نَظیرٍ، عَلِمَ فَسَتَرَ، وَ بَطَنَ فَخَبَرَ، وَ مَلَکَ، فَقَهَرَ، وَعُصیَ فَغَفَرَ، وَ عُبِدَ فَشَکَرَ، وَ حَکَمَ فَعَدَلَ، وَ تَکَرَّمَ وَ تَفَضَّلَ، لَم یَزَل وَ لَم یَزولَ، وَ لیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ، وَهُوَ قَبلَ کُلِّ شَیءٍ وَ بَعدَ کُلِّ شَیءٍ، رَبٌّ مُتَفَرِّدٌ بِعِزَّتِهِ، مَتَمَلِّکٌ بِقُوَّتِهِ، مُتَقَدِّسٌ بِعُلُوِّهِ، مُتَکَبِّرٌ بِسُمُوِّهِ لَیسَ یُدرِکُهُ بَصَرٌ، وَ لَم یُحِط بِهِ نَظَرٌ، قَویٌ، مَنیعٌ، بَصیرٌ، سَمیعٌ، علیٌّ، حَکیمٌ، رَئوفٌ، رَحیمٌ، عَزیزٌ، عَلیمٌ، عَجَزَ فی وَصفِهِ مَن یَصِفُهُ، وَ ضَلَّ فی نَعتِهِ مَن یَعرِفُهُ، قَرُبَ فَبَعُدَ، وَ بَعُدَ فَقَرُبَ، یُجیبُ دَعوَةَ مَن یَدعوهُ، وَ یَرزُقُ عَبدَهُ وَ یَحبوهُ، ذو لُطفٍ خَفیٍّ، وَ بَطشٍ قَویٍّ، وَ رَحمَةٍ موسِعَةٍ، وَ عُقوبَةٍ موجِعَةٍ، رَحمَتُهُ جَنَّةٌ عَریضَةٌ مونِقَةٌ، وَ عُقوبَتُهُ حَجیمٌ مؤصَدَةٌ موبِقَةٌ، وَ شَهِدتُ بِبَعثِ مُحَمَّدٍ عَبدِهِ وَ رَسولِهِ صَفیِّهِ وَ حَبیبِهِ وَ خَلیلِهِ، بَعَثَهُ فی خَیرِ عَصرٍ، وَ حینَ فَترَةٍ، وَ کُفرٍ، رَحمَةً لِعَبیدِهِ، وَ مِنَّةً لِمَزیدِهِ، خَتَمَ بِهِ نُبُوَّتَهُ، وَ قَوّی بِهِ حُجَّتَهُ، فَوَعَظَ، وَ نَصَحَ، وَ بَلَّغَ، وَ کَدَحَ، رَؤفٌ بِکُلِّ مُؤمِنٍ، رَحیمٌ، ولیٌّ، سَخیٌّ، ذَکیٌّ، رَضیٌّ، عَلَیهِ رَحمَةٌ، وَ تَسلیمٌ، وَ بَرَکَةٌ، وَ تَعظیمٌ، وَ تَکریمٌ مِن رَبٍّ غَفورٍ رَحیمٍ، قَریبٍ مُجیبٍ، وَصیَّتُکُم مَعشَرَ مَن حَضَرَنی، بِتَقوی رَبِّکُم، وَ ذَکَّرتُکُم بِسُنَّةِ نَبیِّکُم، فَعَلَیکُم بِرَهبَةٍ تُسَکِّنُ قُلوبَکُم، وَ خَشیَةٍ تَذری دُموعَکُم، وَ تَقیَّةٍ تُنجیکُم یَومَ یُذهِلُکُم، وَ تُبلیکُم یَومَ یَفوزُ فیهِ مَن ثَقُلَ وَزنَ حَسَنَتِهِ، وَ خَفَّ وَزنَ سَیِّئَتِهِ، وَ لتَکُن مَسئَلَتُکُم مَسئَلَةَ ذُلٍّ، وَ خُضوعٍ، وَ شُکرٍ، وَ خُشوعٍ، وَ تَوبَةٍ، وَ نَزوعٍ، وَ نَدَمٍ وَ رُجوعٍ، وَ لیَغتَنِم کُلُّ مُغتَنَمٍ مِنکُم، صِحَّتَهُ قَبلَ سُقمِهِ، وَ شَیبَتَهُ قَبلَ هِرَمِهِ، وَ سِعَتَهُ قَبلَ عَدَمِهِ، وَ خَلوَتَهُ قَبلَ شُغلِهِ، وَ حَضَرَهُ قَبلَ سَفَرِهِ، قَبلَ هُوَ یَکبُرُ، وَ یَهرَمُ، وَیَمرَضُ، وَ یَسقَمُ، وَ یُمِلُّهُ طَبیبُهُ، وَ یُعرِضُ عَنهُ جَیِبُهُ، وَ یَتَغَیَّرَ عَقلُهُ، وَ لیَقطِعُ عُمرُهُ، ثُمَّ قیلَ هُوَ مَوَعوکَ، وَ جِسمُهُ مَنهوکٌ، قَد جَدَّ فی نَزعٍ شَدیدٍ، وَ حَضَرَهُ کُلُّ قریبٍ وَ بَعیدٍ، فَشَخَصَ بِبَصَرِهِ، وَ طَمَحَ بِنَظَرِهِ، وَ رَشَحَ جَبینُهُ، وَ سَکَنَ حَنینُهُ، وَ جُذِبَت نَفسُهُ، وَ نُکِبَت عِرسُهُ، وَ حُفِرَ رَمسُهُ، وَ یُتِمَّ مِنهُ وُلدُهُ، وَ تَفَرَقَ عَنهُ عَدَدُهُ، وَ قُسِّمَ جَمعُهُ، وَ ذَهَبَ بَصَرُهُ وَ سَمعُهُ، وَ کُفِّنَ، وَ مُدِّدَ، وَ وُجِّهَ، وَ جُرِّدَ، وَ غُسِّلَ، وَ عُرِیَ، وَ نُشِفَ، وَ سُجِیَ، وَ بُسِطَ لَهُ، وَ نُشِرَ عَلَیهِ کَفَنُهُ، وَ شُدَّ مِنهُ ذَقَنُهُ، وَ قُمِّصَ، وَ عُمِّمَ، وَ لُفَّ، وَ وُدِعَّ، وَ سُلِّمَ، وَ حُمَلِ فَوقَ سَریرٍ، وَ صُلِّیَ عَلَیهِ بِتَکبیرٍ، وَ نُقِلَ مِن دورٍ مُزَخرَفَةٍ، وَ قُصورٍ مُشَیَّدَةٍ، وَ حَجُرٍ مُنَضَّدَةٍ، فَجُعِلَ فی ضَریحٍ مَلحودَةٍ، ضَیِّقٍ مَرصوصٍ بِلبنٍ، مَنضودٍ، مُسَقَّفٍ بِجُلمودٍ، وَ هیلَ عَلیهِ حَفَرُهُ، وَ حُثِیَ عَلیهِ مَدَرُهُ، فَتَحَقَّقَ حَذَرُهُ، وَ نُسِیَ خَبَرُهُ وَ رَجَعَ عَنهُ وَلیُّهُ، وَ نَدیمُهُ، وَ نَسیبُهُ، وَ حَمیمُهُ، وَ تَبَدَّلَ بِهِ قرینُهُ، وَ حَبیبُهُ، وَ صَفیُّهُ، وَ نَدیمُهُ فَهُوَ حَشوُ قَبرٍ، وَ رَهینُ قَفرٍ، یَسعی فی جِسمِهِ دودُ قَبرِهِ وَ یَسیلُ صَدیدُهُ مِن مِنخَرِهِ، یُسحَقُ ثَوبُهُ وَ لَحمُهُ، وَ یُنشَفُ دَمُهُ، وَ یُدَقُّ عَظمُهُ، حَتّی یَومَ حَشرِهِ، فَیُنشَرُ مِن قَبرِهِ، وَ یُنفَخُ فِی الصّورِ، وَ یُدعی لِحَشرٍ وَ نُشورٍ، فَثَمَّ بُعثِرَت قُبورٌ، وَ حُصِّلَت صُدورٌ، وَ جیء بِکُلِّ نَبیٍّ، وَ صِدّیقٍ، وَ شَهیدٍ، وَ مِنطیقٍ، وَ تَوَلّی لِفَصلِ حُکمِهِ رَبٌّ قدیرٌ، بِعَبیدِهِ خَبیرٌ وَ بَصیرٌ، فَکَم مِن زَفرَةٍ تُضنیهِ، وَ حَسرَةٍ تُنضیهِ، فی مَوقِفٍ مَهولٍ عَظیمٍ، وَ مَشهَدٍ جَلیلٍ جَسیمٍ، بَینَ یَدَی مَلِکٍ کَریمٍ، بِکُلِّ صَغیرَةٍ وَ کَبیرَةٍ عَلیمٍٍ، حینَئِذٍ یُلجِمُهُ عَرَقُهُ، وَ یَحفِزُهُ قَلَقُهُ، عَبرَتُهُ غَیرُ مَرحومَةٍ، وَ صَرخَتُهُ غَیرُ مَسموعَةٍ، وَ حُجَّتُهُ غَیرُ مَقبولَةٍ، وَ تَؤلُ صَحیفَتُهُ، وَ تُبَیَّنُ جَریرَتُهُ، وَ نَطَقَ کُلُّ عُضوٍ مِنهُ بِسوءِ عَمَلِهِ وَ شَهِدَ عَینُهُ بِنَظَرِهِ وَ یَدُهُ بِبَطشِهِ وَ رِجلُهُ بِخَطوِهِ وَ جِلدُهُ بِمَسِّهِ وَ فَرجُهُ بِلَمسِهِ وَ یُهَدِّدَهُ مُنکَرٌ وَ نَکیرٌ وَ کَشَفَ عَنهُ بَصیرٌ فَسُلسِلَ جیدُهُ وَ غُلَّت یَدُهُ وَ سیقَ یُسحَبُ وَحدَهُ فَوَرَدَ جَهَنَّمَ بِکَربٍ شَدیدٍ وَ ظَلَّ یُعَذَّبُ فی جَحیمٍ وَ یُسقی شَربَةٌ مِن حَمیمٍ تَشوی وَجهَهُ وَ تَسلخُ جَلدَهُ یَضرِبُهُ زَبینَتُهُ بِمَقمَعٍ مِن حدیدٍ یَعودُ جِلدُهُ بَعدَ نَضجِهِ بِجلدٍ جدیدٍ یَستَغیثُ فَیُعرِضُ عَنهُ خَزَنَةُ جَهَنَّمُ وَ یَستَصرخُ فَیَلبَثُ حُقبَهُ بِنَدَمٍ نَعوذُ بِرَبٍّ قَدیرٍ مِن شَرِّ کُلِّ مَصیرٍ وَ نَسئَلُهُ عَفوَ مَن رَضیَ عَنهُ وَ مَغفِرَةَ مَن قَبِلَ مِنهُ فَهُوَ وَلیُّ مَسئَلَتی وَ مُنحُجِ طَلِبَتی فَمَن زُحزِحَ عَن تَعذیبِ رَبِّهِ سَکَنَ فی جَنَّتِهِ بِقُربِهِ وَ خُلِّدَ فی قُصورِ مُشَیَّدةٍ وَ مُکِّنَ مِن حورٍ عینٍ وَ حَفَدَةٍ وَ طیفَ عَلَیهِ بِکُئوسٍ وَ سَکَنَ حَظیرَةَ فِردَوسٍ، وَ تَقَلَّبَ فی نَعیمٍ، وَ سُقِیَ مِن تَسنیمٍ وَ شَرِبَ مِن عَینٍ سَلسَبیلٍ، مَمزوجَةٍ بِزَنجَبیلٍ مَختومَةً بِمِسکٍ عَبیرٍ مُستَدیمٍ لِلحُبورٍ مُستَشعِرٍ لِلسّرورِ یَشرَبُ مِن خُمورٍ فی رَوضٍ مُشرِقٍ مُغدِقٍ لَیسَ یَصدَعُ مَن شَرِبَهُ وَ لَیسَ یَنزیفُ هذِهِ مَنزِلَةُ مَن خَشِیَ رَبَّهُ وَ حَذَّر نَفسَهُ وَ تِلکَ عُقوبَةُ مَن عَصی مُنشِئَهُ وَ سَوَّلَت لَهُ نَفسُهُ مَعصیَةَ مُبدیهِ ذلِکَ قَولٌ فَصلٌ وَ حُکمٌ عَدلٌ خَیرُ قَصَصٍ قَصَّ وَ وَعظٍ بِهِ نَصَّ تَنزیلٌ مِن حَکیمٍ حَمیدٍ نَزَلَ بِهِ روحُ قُدُسٍ مُبینٍ عَلی نَبیٍّ مُهتَدٍ مَکینٍ صَلَّت عَلَیهِ رُسُلٌ سَفَرَةٌ مُکَرَّمونَ بَرَرَةٌ عُذتُ بِرَبٍ رَحیمٍ مِن شَرِّ کُلِّ رَجیمٍ فَلیَتَضَرَّع مُتَضَرِّعُکُم وَ لیَبتَهِل مُبتَهِلُکُم فَنَستَغفِرُ رَبَّ کُلِّ مَربوبِ لی وَ لَکُم.
پیشی گرفته است. سخن (و حکم) اوتمامیّت یافته (و قطعی است)؛ خواست او نافذ و برهانش رسا و حکمش بر عدالت است.
ستایش می کنم، به سان سپاس آن که معترف به ربوبیّتش و پر خضوع دربندگی اوست. و از گناه خویش (بریده و) کنده شده و به توحید او اقرار می نماید. و از وعید (و بیم) عذابش (به خود او) پناه می برد. و از درگاه پروردگارش امیدوار آمرزشی است که او را نجات بخشد، در روزی که (انسان را به گرفتاری خویش مشغول و) از بستگان و فرزندانش غافل می سازد.
از او یاری و هدایت می جوییم و به او ایمان داریم و بر او توکّل می کنیم. از ضمیری با اخلاص و یقین، برای او (به توحید) گواهی می دهم و او را به یکتایی می شناسم. یکتا شناسی فردی مؤمن و استوار (در یقین). و او را یگانه می شمارم، یگانه دانستن بنده ای خاضع. نه در پادشاهی خود شریکی دارد و نه درآفرینشش یاوری. برتر از آن است که مشاور و وزیری داشته باشد و منزّه است از داشتن همانند و نظیری. (بر کردارها) آگاهی یافت و پوشیده داشت. و از نهان امور مطّلع گردید و بدان آگاه است و اقتدار و چیرگی دارد.
نافرمانی گشت و آمرزید، طاعت و بندگی اش نمودند و او شکرگزاری نمود. فرمان روایی کرد و عدالت گسترد؛ و برتر از شائبه ی هر نقص و عیبی است و (آنچه شایسته ی هر چیزی بود، به او) عطا فرمود. همیشه بوده و هست و هیچ گاه زوال نمی یابد. و چیزی همانندش نیست. و او پیش از هر چیزی است و پس از هر چیزی. پروردگاری است که به عزّتش یگانه و به قدرت خویش پادشاه (و مقتدر). و به برتری شأنش پاک (و منزّه) است. و به علوّ مقامش (به حق) خود را بزرگ می شمارد. دیده ای او را نمی بیند و نگرشی (در معرفت) بر او احاطه پیدا نمی کند.
قوی و مقتدر و بینا و شنوا و برتر و حکیم و رؤوف و مهربان و عزّتمند و داناست. هر آن که به توصیف او برآید، در وصفش حیران ماند. (به آفریدگان) نزدیک است و (در رفعت مقام، از آنان) دور است. (به علوّ شأنش از آنان) دور است و (به آنان) نزدیک است، و دعای کسی را که او را بخواند، اجابت می کند. و به بنده اش روزی می دهد و بدو عطا می فرماید. دارای لطفی است پنهان و قهری قوی و رحمتی گسترده و کیفری دردناک. رحمتش بهشتی پهناور و زیبباست و کیفرش جهنمی در بسته و هلاکت بار.
و گواهی می دهم به بعثت محمّد صلّی الله علیه و آله، بنده و فرستاده و برگزیده و حبیب و خلیلش که او را در بهترین (و ضروری ترین) برهه و در دوران گسیختگی (وحی) و کفر- به عنوان رحمتی برای بندگان خود و نعمتی برجسته از نعمتهای فراوان خویش مبعوث فرمود. خداوند کار (برانگیختن پیامبران به) پیامبری (از جانب) خود را به وسیله او به پایان رسانید و برهان خویش را با وی قوّت بخشید و آن بزرگوار نیز موعظه فرمود و خیرخواهی نمود و به سختی کوشید، نسبت به هر مؤمنی رؤوف و مهربان بود. سروری بخشنده و پاک گهر و راضی (به قضا و حکم حق) بود. رحمت و سلام و برکت و تعظیم و تکریمی (ویژه و فراوان) از سوی پروردگاری آمرزنده و مهربان و نزدیک و اجابت کننده، بر او باد.
پیامبرتان یادآوری می نمایم. پس بر شما باد به ترسی که در دلهایتان جای گیرد و هراسی که اشکتان را جاری کند و تقوایی که نجاتتان بخشد، در روزی که هر که وزن نیکی اش سنگین و وزن کار بدش سبک باشد، رستگار شود. درخواست شما (از پروردگارتان) درخواستی توأم با ذلّت و افتادگی و شکرگزاری و فروتنی و توبه و کنده شدن (از گناه) و پشیمانی و بازگشت (به طاعت) باشد.
هر کدامتان که غنیمت شمار (فرصت) است، عافیتش را پیش از بیماری و پیری اش را پیش از تهی دستی و فراغتش را پیش از (گرفتاری و) مشغولیت و زمان حضورش را پیش از کوچ، غنیمت بشمارد. پیش از آن که پیر شود و گرفتار بیماری و ناخوشی گردد و (به حالی افتد که) طبیبش از او ملول شود و (نزدیکترین) دوستش نیز از او روی گرداند و عقلش تباه گردد و رشته عمرش بگسلد. آن گاه گفته شود که فلانی به سختی بیمار است و تنش به شدّت نحیف شده و در بستر احتضاری سخت افتاده است. و هر خویش و بیگانه ای (به عیادت و وداع) به بالینش آمده است. پس دیده اش را با خیرگی به بالا افکنده، نگاهش را بدان سو دوخته، پیشانی اش عرق کرده، ناله های دردآلودش آرام شده و جانش گرفته شد.
(در چنین حالی می بینی که) تیره بختی به همسرش روی آورده، گورش را کندند و فرزندانش بی سرپرست ماندند و نفراتش از دور او پراکنده شدند و آنچه جمع آوری کرده بود، تقسیم شده و بینایی و شنوایی اش از بین رفته است. (هم اکنون می بینی) رویش پوشانده، دست و پایش کشیده، رو به قبله اش کشیده اند و برهنه اش نموده، غسلش داده اند؛ (از هر جامه و پیرایه ای) عاری اش داشته، خشکش نموده اند و پارچه ای بر او افکنده و بر او کشیده اند و آماده اش نموده، (قطعه دیگر) کفنش را نیز بر او افکنده اند، (به گونه ای که) از آن کفن چانه اش را بسته، پیراهن وعمامه هم برایش قرار داده، در لفافش پیچیده اند و (نزدیکان) با او وداع نموده، بدرودش گفتند.
(اینک می نگری) بر تابوتش حمل نمودند و با تکبیر بر او نماز گزارند و از خانه های پر زرق و برق و قصرهای مجلّل، با اتاقهای منظّم و پی در پی، منتقل شده است. در گوری که برایش کنده اند، گذاشته شد. گوری که تنگ است و با خشتهای محکم چیده شده و سقفش با تخته سنگهایی پوشیده شده است و خاک قبرش را بر او ریخته، کلوخ بر او پاشیدند. پس آنچه که از آن هراسان بود، واقع شد و خبرش به فراموشی سپرده شد و (کسانی که) یار و همنشین و خویشاوند و دوست (او بودند)، از وی برگشتند و تنهایش گذاشتند و همدم و رفیق و یار و ندیمش، کسانی دیگر به جای او برگزیدند.
دوند و خون و چرک از بینی اش روان است و جامه و بدنش فرسوده می شوند، خونش می خشکد و استخوانش فرسوده می شود. (و بدین گونه است) تا روز حشر او؛ که از قبرش برانگیخته شود و در صور دمیده شود و برای حشر و نشر فرایش خوانند. پس آنجاست که قبور، زیر و رو می گردند و آنچه در سینه هاست، بیرون کشیده (و هویدا) می شوند و هر پیامبر و صدیق و شهید سخنوری (که مجاز به تکلّم است)، آورده می شوند.
داوری قاطع آن روز را پروردگاری به عهده دارد که مقتدر بر بندگانش وآگاه و بینا (به حالشان) است. پس بسا ناله هایی که او را رنجور و زمین گیر و حسرتی که فرسوده و نحیفش می گرداند. در جایگاهی هولناک و عظیم و مجتمعی بزرگ و وسیع، در مقابل پادشاهی بزرگوار که به هر کار کوچک و بزرگی داناست. در آن هنگام عرقش تا به دهان می رسد و اضطراب و ناراحتی اش، آرامش او را می رباید. اشکش مایه ترحّم بر وی نمی شود و ناله اش شنیده (و بدان توجّه) نمی گردد. و دلیل (و عذر) او پذیرفته نخواهد بود. نامه عملش به سویش باز می گردد (و به وی سپرده می شود) و بدی کردارش (بر او و دیگران) بیان می شود.
هر عضوی از او به بدی کارش گواهی می دهد. چشمش به نگاه او (به حرام) و دستش به سخت گیری (نامورد) او و پایش به گام برداشتن (به سوی حرام)، پوستش به لمس (نامشروع) و شرمگاهش به تماس (به حرام) گواهی می دهند. فرشتگان نکیر و منکر او را (به عذاب وحشتناک) تهدید می کنند و (خداوند) بینا از کارش پرده بر می دارد. پس زنجیر در گردنش افکنده، دستش با غل بسته می شود و کشان کشان و در تنهایی رانده می شود. و در آتش دوزخ عذاب می گردد. و شربتی از آب داغ به وی نوشانیده می شود که چهره اش پخته و پوستش را می کند.
فرشته مأمور (عذاب او) به سوی آتش می راندش، او را با گرزی آهنین می زند، (پیوسته) پوستش پس از پخته شدن، به پوستی جدید بر می گردد (و تبدیل می شود). و فریاد استمداد برمی آورد، ولی مأموران جهنم از او روی بر می گردانند. و فریاد سر می دهد و با ندامت دوران طولانی اش را در جهنم می ماند.
به پروردگار توانا پناه می بریم از شرّ هر سرانجام (نا خجسته ای) و از او عفو می طلبیم به سان عفو کسانی که از آنان راضی گردید و آمرزش می جوییم همانند کسانی که (ایمان و طاعتشان را) از آنان پذیرفت. زیرا تنها اوست که کفیل خواهش و تقاضای من است.پس هر که از عذاب پروردگارش دور گردانده شود، به قرب حضرتش در بهشت سکنا گزیند و در قصرهایی مزیّن جاودانه ماند و از حوریان زیبا و سیه چشم و خادمان (بهشتی) بهره مند می گردد. و جامهایی (مملو از خوراکی و نوشیدنی) پیرامونش می گردانند و در جایگاه منیع و ممتاز بهشت مسکن یابد و در نعمتهای سرشار به سر برد و از تسنیم (و از نوشیدنی های بهشت) بدو نوشانیده می شود و از چشمه، سلسبیل آمیخته به زنجبیل، می نوشد که با مشک و عبیری سربسته شده که پیوسته نشاط آفرین و سرور انگیز است. از نوشیدنی هایی (پاکیزه) در باغی روشن، (با درختانی) پربار می نوشد که هر کس از آن بنوشد، نه دچار سردرد می شود و نه مست و مدهوش می گردد. ا
این جایگاه کسی است که از پروردگارش بترسد و از نفس خویش بر حذر باشد و آن (نیز) کیفر کسی است که معصیت پروردگارش نماید و نفس (شیطانی) او، نافرمانی آفریدگارش را برایش تزیین نماید.
این کلامی است قاطع و انکارناپذیر و حکمی بر پایه عدل. بهترین سخنی است که (از خدا و رسول) برگرفته شده و برترین پندی است که (درقرآن) بدان تصریح شده است. از سوی پروردگار ستوده نازل شده است و روح القدس (برتر از تمامی فرشتگان و دارای پاکی) ممتاز، آن را بر پیامبری هدایت یافته و بلند منزلت فرود آورده است. درود فرستادگان بزرگوار و گرامی داشتگان شایسته (الهی) بر او باد. پناه می برم به پروردگار مهربان از شرّ هر (شیطان) رانده شده. پس باید هریک از شما (به درگاه خداوند) تذلّل نماید و (به آستانش) دعا و زاری کند تا از پروردگار هر آفریده ای، آمرزش بطلبیم برای خودم و شما.
شرح ابن ابی الحدید ج 19 ص 140 تا ص 143، نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغه ج 1 ص 87 خ 20، کنز العمال ج 16 ص 208 تا ص 213 ش 44234، سفینة البحار ج 1 ص 397 با نقل از ج 9 بحار الانوار چاپ قدیم، تاریخ عماد زاده ص 436 جلد امیر المؤمنین (ع)

منبع: psychology.blogfa.com