تشرف یک بسکتبالیست فرانسوی به اسلام

   به گزارش شیعه آنلاین به نقل از رسا، بازیکن فرانسوی تیم بسکتبال راه و ترابری استان قم، با حضور در دفتر آیت الله علوی گرگانی به مذهب تشیع گروید.
"
کلودیو مارکوس" بازیکن اهل فرانسه تیم بسکتبال راه و ترابری استان قم، یک شنبه شب با حضور در دفتر آیت الله سید محمدعلی علوی گرگانی در قم و ذکر شهادتین به دین مبین اسلام و مذهب تشیع مشرف شد.

این بسکتبالیست فرانسوی که از بازیکنان اصلی و مطرح تیم راه و ترابری قم در مسابقات لیگ برتر بسکتبال کشور به شمار می رود و تاکنون امتیازات زیادی نیز برای تیم خود کسب کرده است، پس از تشرف به دین مبین اسلام نام ‌«احمد» را برای خود برگزید.

احمد مارکوس پس از تشرف به دین مبین اسلام و مذهب تشیع، تصریح کرد: با کمک همبازیانم در تیم بسکتبال راه و ترابری قم با دین اسلام آشنا شدم و تصمیم گرفتم دین خود را از مسیحیت به شیعه تغییر دهم.

این بسکتبالیست فرانسوی که تا خردادماه سال آینده با تیم بسکتبال راه و ترابری قم قرارداد دارد، در ایام تعطیلات نوروز به زادگاهش فرانسه سفر می کند و سپس برای ادامه بازی های لیگ برتر بسکتبال به کشورمان بازمی گردد.

حضرت آیت الله علوی گرگانی نیز در این مراسم ضمن تعلیم آداب اسلامی به این بسکتبالیست فرانسوی، توصیه هایی به وی ارائه کرد و گفت: مهم ترین کار بعد از تشرف به اسلام این است که انسان به دستورات و تعالیم این دین آسمانی عمل کند.

هدف از آفرینش انسان چیست؟

فلسفه خلقت انسان
پرسش:

حکمت و فلسفه آفرینش انسان در این عالم چیست به تعبیر دیگر چگونه می توان از پوچ گرایی در این عالم نجات یافت؟
پاسخ:
آیات و روایاتی که موضوع آنها حکمت و فلسفه آفرینش انسان است، به سه دسته تقسیم می شوند:
دسته اول:

 آیات و روایاتی که تأکید می کنند؛ خلقت انسان، بیهوده و عبث نیست: بلکه دارای هدف و حکمت است. آیه شریفه می فرماید: افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لاترجعون: آیا گمان برده اید که شما را بیهوده آفریده ایم و به سوی ما بازنمی گردید؟! (مومنون-115)

دسته دوم:

 نصوصی است که دلالت دارند براینکه آفرینش انسان، سودی برای آفریدگار ندارد. به بیان دیگر این فلسفه و حکمت آفرینش به انگیزه و نیازفاعل برنمی گردد بلکه به نیاز مخلوق و حسن فعلی او
برمی گردد.
امام علی(ع) می فرماید: لم تخلق الخلق لوحشه ، ولااستعملتهم لمنفعه: آفریده ها را برای تنهایی و وحشت نیافریدی، و برای سودی هم آنها را به کار نگرفتی. (نهج البلاغه، خطبه109)

دسته سوم:

 آیات و روایاتی که حکمت آفرینش انسان را بیان کرده اند که با تأمل در آنها می توان گفت که آفرینش انسان، دارای چند حکمت است که عبارتند از:

1- شناخت آفریدگار

قرآن کریم درباره هدف و حکمت نهایی آفرینش جهان در سوره طلاق آیه21 می فرماید: خداوند، کسی است که هفت آسمان را آفرید و از زمین هم همانند آنها را. فرمان، از میان آنها پدید می آید، تا بدانید که خداوند بر هر چیزی توانا است و به راستی علم وی هر چیزی را دربرگرفته است.
تأمل در آیه شریفه نشان می دهد که از نگاه قرآن، فلسفه آفرینش انسان و جهان خداشناسی است. چنان که امام حسین(ع) می فرماید: ما خلق الله العباد الالیعرفوه: خداوند بندگان را نیافرید مگر برای اینکه او را بشناسند.
بدیهی است که شناخت خداوند متعال، در گام نخست، تنها از راه بکارگیری اندیشه و عقل، میسر است. این حکمت، در حدیث قدسی معروف نیز بدین صورت آمده است؛ کنت کنزاً مخفیاً، فاحببت ان اعرف، فخلقت الخلق لکی اعرف. من گنج پنهان بودم و دوست داشتم که شناخته شوم. پس بندگان را آفریدم تاشناخته شوم.

2- آزمایش انسان

حکمت دیگر خلقت انسان، ابتلا و آزمایش است.
«الذی خلق الموت و الحیاه لیبلوکم ایکم احسن عملا» او کسی است که مرگ و زندگی را آفرید تا بیازماید شما را که کدامتان بهترین کردار را دارید. (ملک-2) یقیناً آزمایش خداوند متعال به منظور آگاهی یافتن نیست، بلکه حکمت آن شکوفا کردن استعدادهای انسان است. چنانکه از امام علی(ع) روایات شده است: «بدانید که خداوند متعال، از آفریده ها کاملا پرده برداشته است، نه اینکه از آنچه آنها پنهان کرده اند، از محفوظات رازهایشان و پنهان شده های درونشان، بی خبر باشد. آری، برای اینکه بیازماید آنها را تا اینکه کدامشان بهترین کردار را دارند تا به این وسیله ثواب، پاداش و عقاب کیفرش باشد.»
شاید همین معنا مقصود باشد از آنچه در برخی روایات آمده که وقتی حضرت داود(ع) از خداوند پرسید که: «یا رب لماذا خلقت الخلق؟ پروردگارا! چرا آفریده ها را پدید آوردی؟ چنین پاسخ آمد: «لما هم علیه» برای آنچه آنان برآنند (برای قابلیت هایی که دارند). (عوالی اللئالی، ج4، ص711) یعنی هدف آفرینش آنها این است که استعدادهایی که شخصیت آنها براساس آن شکل گرفته، شکوفا گردد و به منصه ظهور رسد.

 

 

میلا د پر از نور وسرور پیا مبر رحمت بر پیروان آن بزرگوار مبارک

" رسول رحمت "
جوانی از یهودیان مدینه بود که همواره به نزد پیامبر می‌آمد؛ به طوری که با پیامبر مأنوس شده بود.

گاهی پیامبر او را برای انجام کارهای خود مأمور می‌کرد و گاهی هم نامه‌هایش را به او می‌داد تا بنویسد.

چند روزی بود که پیامبر او را ندیده بود. از اصحاب سراغش را گرفت. یکی از اصحاب گفت: دیروز او را در حالی دیدم که گویی آخرین روزهای زندگی‌اش را سپری می‌کند.

پیامبر با تنی چند از اصحاب به دیدار او شتافت.

جوان با چشمان بسته و بدنی نحیف در حالی که رمقی برایش باقی نمانده بود، در بستر بیماری آرمید بود. حالش به قدری بد بود که دیگر قدرت سخن گفتن نداشت. جواب هیچ کس حتی پدرش را هم نمی‌داد. همه گرداگرد بسترش حلقه زده و در انتظار کلام پیامبر بودند.

پیامبر آن جوان را با اسم(2) صدا زدند. در صدای پیامبر برکتی بود که هرگاه کسی را صدا می‌زند، پاسخ می‌شنید.

ناگاه جوان چشمانش را برروی پیامبر گشود و در میان تعجب افراد گفت: بله، یا رسول اللّه!

نگاه‌ها به سوی پیامبر برگشت و خیره ماند.

پیامبر از او دلجویی کرد و سپس خطاب به او گفت: شهادتین را بگو و اسلام اختیار کن.

جوان یهودی با شنیدن این سخنان ابتدا به پدرش که درکنار بسترش نشسته بود، نگاهی کرد. با مشاهده سکوت پدر پلکهایش را بر هم گذاشت و از حال رفت

پیامبر پس از لحظاتی دوباره تقاضای خود را تکرار کرد.

بازنگاه پسر با نگاه پدر تلاقی نمود. چون رضایت را در چهره پدر ندید، دوباره دیده برهم نهاد.

برای سوّمین بار پیامبر از او خواست تا شهادتین را برزبان جاری کند و مسلمان شود.

پسر که اصرار را در کلام حبیب خدا می‌دید، باز نگاه ملتمسانه خود را برچهره پدر دوخت. پدر که این بار گویی انقلاب درونی فرزندش را یافته بود، در پاسخ نگاه سراسر طلب فرزندش گفت:

پسر اختیار با توست. اگر می‌خواهی بگو و اگر نمی‌خواهی نگو.

با شنیدن این سخن، برق شوق در دیدگان جوان جهید. بغض گلویش را گرفت و قطره‌های اشک برگونه نحیفش غلطید و بعد، شهادتین را برزبان جاری کرد.

نفس در سینه‌ها حبس شده بود و تنها نگاه اصحاب بود که با یک دیگر سخن می‌گفت.

لحظه‌‌ای از این خلوت شکوهمند و روحانی نگذشته بود که جوان جان به جان آفرین تسلیم کرد.

پیامبر فوری از پدرش خواست اتاق را ترک کند و آنها را تنها بگذارد. سپس رو به اصحاب کرد و گفت: او را غسل داده، کفن کنید و به مسجد بیاورید تا برجنازه‌اش نماز بگزارم.

صحنه عجیبی بود، همه شگفت زده شده بودند و از خود می‌پرسیدند:

ـ راستی چه رازی در پافشاری پیامبر براسلام آوردن این جوان یهودی نهفته بود؟

بهتر است پاسخ را در کلام خود پیامبر جستجو کنیم.هنگامی که پیامبر خانه جوان یهودی را ترک می‌کرد، این زمزمه را برلب داشت: سپاس خداوندی را که امروز به دست من انسانی را از آتش دوزخ نجات داد.

راستی که او رحمة لِلعالمین است و نه تنها رحمت برای مسلمین.(3)

پانوشتها:

1. وَما اَرْسَلْناکَ اِلاّ رَحْمَةً لِلعالَمِینْ، انبیاء (21)، آیه 107.

3. شرح این ماجرا با اختلاف کمی در متن، در این کتاب‌ها آمده:

امالی شیخ صدوق، چاپ مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ص 324، امالی طوسی، چاپ قسم الدراسات الاسلامیة ـ مؤسسة البعثة، ج 2، ص 438. بحار الانوار، چاپ دار الکتب الاسلامیة، ج 81، ص 234. دلائل النبوه، دار الکتب العلمیة، ج 6، ص272، البدایة والنهایة، ج 6، ص176.

دهه فجر مبارک باد

دهه فجر سرآغاز طلوع سی وسو مین بهار انقلاب اسلامی مبار ک باد.

ما می دانیم که این انقلاب بزرگ که دست جهانخواران و ستمگران راازایران بزرگ کوتاه کرد، با تاییدات غیبی الهی پیروز گردید. اگر نبود دست توانای خداوند امکان نداشت یک جمعیت 36 میلیونی با آن تبلیغات ضداسلامی و ضدروحانی خصوص در این صد سال اخیر و با آن تفرقه افکنیهای بیحساب قلمداران و زبان مزدان در مطبوعات و سخنرانیها و مجالس و محافل ضداسلامی و ضدملی به صورت ملیت ، و آنهمه شعرها و بذله گوییها، و آنهمه مراکز عیاشی و فحشا و قمار و مسکرات و مواد مخدره که همه و همه برای کشیدن نسل جوان فعال که باید در راه پیشرفت و تعالی و ترقی میهن عزیز خود فعالیت نمایند، به فساد و بی تفاوتی در پیشامدهای خائنانه ، که به دست شاه فاسد و پدر بی فرهنگش و دولتها و مجالس فرمایشی که از طرف سفارتخانه های قدرتمندان بر ملت تحمیل می شد، و از همه بدتر وضع دانشگاهها و دبیرستانها و مراکز آموزشی که مقدرات کشور به دست آنان سپرده می شد، با به کار گرفتن معلمان و استادان غربزده یا شرقزده صددرصد مخالف اسلام و فرهنگ اسلامی بلکه ملی صحیح ، با نام "ملیت " و "ملی گرایی "، گرچه در بین آنان مردانی متعهد و دلسوز بودند، لکن با اقلیت فاحش آنان و درتنگنا قرار دادنشان کار مثبتی نمی توانستند انجام دهند و با اینهمه و دهها مسائل دیگر، از آن جمله به انزوا و عزلت کشیدن روحانیان و با قدرت تبلیغات به انحراف فکری کشیدن بسیاری از آنان ، ممکن نبود این ملت با این وضعیت یکپارچه قیام کنند و در سرتاسر کشور با ایده واحد و فریاد "الله اکبر" وفداکاریهای حیرت آور و معجزه آسا تمام قدرتهای داخل و خارج را کنار زده وخود مقدرات کشور را به دست گیرد. بنابراین شک نباید کرد که انقلاب اسلامی ایران از همه انقلابها جدا است : هم در پیدایش و هم در کیفیت مبارزه و هم درانگیزه انقلاب و قیام . و تردید نیست که این یک تحفه الهی و هدیه غیبی بوده که از جانب خداوند منان بر این ملت مظلوم غارتزده عنایت شده است  ( بخشی از وصیتنامه سیاسی الهی امام  خمینی ره )