حدیث غدیر ولایت یا محبت


پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله در طول دوران رسالت، پیوسته به موضوع جانشینى بعد از خود اشاره کرده و به صورت مکرر آن را امرى مربوط به خدا دانسته است.
صرف نظر از کتب تفسیر و تاریخ و حدیث‏شیعه که بر انتصابى بودن امام از سوى خداوند تصریح و تاکید دارند، این مطلب را مى‏توان به روشنى از کتب اهل سنت نیز اثبات نمود.
طبرى مى‏نویسد: پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله پس از گذشت ۳ سال از آغاز بعثت، از سوى خداوند مامور شد که دعوت خویش را آشکار سازد، و آیه «و انذر عشیرتک الاقربین‏» (۱) در این مورد نازل شد. پیامبر، سران بنى هاشم را جمع کرد و فرمود: «من خیر دنیا و آخرت را براى شما آورده‏ام. خداوند به من امر کرده است که شما را به آن دعوت کنم. کدام یک از شما مرا در نشر این آیین یارى مى‏کند تا برادر و وصى و جانشین من در میان شما باشد؟» حضرت سه مرتبه این سخن را تکرار نمود و در هر بار تنها على‏علیه السلام آمادگى خود را اعلان کرد. در این موقع پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: «ان هذا اخى و وصیى و خلیفتى فیکم; (۲) او برادر و وصى و جانشین من در میان شماست.»
طبرى در جاى دیگرى از تاریخش نقل مى‏کند: وقتى آن حضرت براى تبلیغ اسلام با سران قبیله بنى‏عامر تماس گرفت، یکى از آنان حمایت‏خود را از وى اعلام نمود و افزود: هرگاه خداوند تو را بر مخالفان پیروز ساخت، آیا موضوع زمامدارى مسلمانان پس از شما به ما واگذار مى‏گردد؟ پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: «الامر الى الله، یضعه حیث‏یشاء; موضوع خلافت، مربوط به خدا است [و از اختیار من بیرون است]، خدا هر فردى را انتخاب کند، امامت‏به او محول مى‏گردد.» (۳)
پیامبر اسلام با این گونه سخنان صریح و بسیار روشن خود زمینه‏سازى نموده و اذهان را آماده مى‏کرد تا آخرین پیام الهى را درباره رهبرى امت اسلامى‏که سرنوشت اسلام و مسلمین را رقم خواهد زد ابلاغ نماید و پیوسته به مساله مهم ولایت و رهبرى بعد از خود اشاره نموده و على‏علیه السلام را به عنوان بهترین فرد معرفى مى‏کردند. تا اینکه وعده موعود فرا رسید و براى ابلاغ آخرین فرمان خداوند و اتمام رسالت‏خویش در هنگام برگشت از سفر حج در مکانى به نام غدیر خم، در بزرگترین اجتماع مسلمین در دوران پیامبرى خویش به پا خواست و به فرمان خداوند، امام على‏علیه السلام و یازده معصوم از فرزندان او را به عنوام امام و رهبر مسلمین با جملاتى چون «من کنت مولاه فهذا على مولاه‏» که برگرفته از ولایت‏خداوند است، منصوب کرد.
متاسفانه بعد از رحلت پیامبر عظیم الشان اسلام‏صلى الله علیه وآله تهاجم بس گسترده‏اى علیه ولایت امام على‏علیه السلام آغاز گردید و بزرگترین هجمه‏ها علیه روایت غدیر بود، اما از آنجا که نتوانستند این پیام بزرگ و پرفروغ آسمانى را نادیده بگیرند، پیوسته به تفسیرهاى ناصواب و به دور از منطق همچون تفسیر لفظ «مولا» به معنى نصرت و محبت و دوستى دست زدند تا شاید بتوانند این حدیث نورانى را تحریف کرده و کارهاى توجیه‏ناپذیر خویش را توجیه کنند.
هم اکنون به بیان شواهدى مى‏پردازیم که به روشنى ثابت مى‏کند که مقصود از «مولى‏» در حدیث غدیر، همان امامت و رهبرى است.

شواهد

۱ - فرازهاى حدیث‏شریف غدیر
رسول خداصلى الله علیه وآله در روز غدیر خم فرمود:
الف - خدایى جز الله نیست، زیرا او به من اعلام فرموده است که اگر آنچه در حق على بر من نازل نموده ابلاغ نکنم رسالت او را نرسانده‏ام، و براى من حفظ از شر مردم را ضمانت نموده است و خدا کفایت کننده و کریم است.
خداوند به من چنین وحى کرده است: «بسم الله الرحمن الرحیم اى پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت درباره على بر تو نازل شده; یعنى خلافت على بن ابى‏طالب را ابلاغ کن و اگر انجام ندهى، رسالت او را نرسانده‏اى، و خداوند تو را از مردم حفظ مى‏کند.» (۴)
اى مردم! من در رساندن آنچه خداوند بر من نازل کرده کوتاهى نکرده‏ام و من سبب نزول این آیه را براى شما بیان مى‏کنم: جبرئیل سه مرتبه بر من نازل شد و از طرف خداوند سلام که او سلام است مرا مامور کرد که در این محل بپاخیزم و بر هر سفید و سیاهى اعلام کنم که: «ان على بن ابى طالب اخى و وصیى و خلیفتى على امتى والامام من بعدى; على بن ابى‏طالب برادر من و وصى من و جانشین من بر امتم و امام بعد از من است.» نسبت او به من همانند هارون به موسى است جز این که پیامبرى بعد از من نیست. و او صاحب اختیار شما بعد از خدا و رسولش مى‏باشد و خداوند در این مورد آیه‏اى از کتابش بر من نازل کرده است که: «صاحب اختیار شما، خدا و رسولش هستند و کسانى که ایمان آورده و نماز را بپا مى‏دارند و در حال رکوع زکات مى‏دهند.» (۵) و على بن ابى‏طالب است که نماز را بپا داشته و در حال رکوع زکات داده و در هر حال خداوند عزوجل را قصد مى‏کند. (۶)
ب - اى مردم! از او (على‏علیه السلام) به سوى دیگرى گمراه نشوید، و از او روى بر مگردانید و از ولایت او سرباز نزنید. اوست که به حق هدایت نموده و به آن عمل مى‏کند، و باطل را ابطال نموده و از آن نهى مى‏نماید، و در راه خدا سرزنش ملامت کننده‏اى او را مانع نمى‏شود.
اى مردم! او را فضیلت دهید که خدا او را فضیلت داده است، و او را قبول کنید که خداوند او را منصوب نموده است.
«معاشر الناس! انه امام من الله، ولن یتوب الله على احد انکر ولایته و لن یغفر الله له ...;
اى مردم! او از طرف خداوند امام است و هر کس ولایت او را انکار کند خداوند هرگز توبه‏اش را نمى‏پذیرد و او را نمى‏بخشد. حتمى است‏بر خداوند که با کسى که با او مخالفت نماید چنین کند و او را به عذابى شدید تا ابدیت و تا آخر روزگار معذب نماید. پس بپرهیزید از این که با او مخالفت کنید و گرفتار آتشى شوید که آتشگیره آن مردم و سنگ‏ها هستند و براى کافران آماده شده است.» (۷)
ج - «الا ان جبرئیل خبرنى عن الله تعالى بذلک و یقول «من عادى علیا و لم یتوله فعلیه لعنتى; بدانید که جبرئیل از جانب خداوند این خبر را براى من آورده است و مى‏گوید: «هرکس با على دشمنى کند و ولایت او را نپذیرد لعنت و غضب من بر او باد.»
د - «معاشر الناس ... من کنت مولاه فهذا على مولاه، و هو على بن ابى طالب اخی و وصیى و مولاته من الله عزوجل انزلها على; اى مردم هر کس من صاحب اختیار اویم این على صاحب اختیار اوست واو على بن ابى طالب، برادر و جانشین من است و ولایت او از جانب خداوند متعال است که بر من نازل کرده است.»
ه - «الا وقد بلغت، الا و قد اسمعت، الا و قد اوضحت، الا و ان الله عزوجل قال و انا قلت عن الله عزوجل، الا انه لا امیر المؤمنین غیر اخى هذا; بدانید من پیام خدا را رساندم، و وظیفه خود را ادا کردم، بدانید که من شنوانیدم، بدانید که من (مساله ولایت و امامت را) توضیح دادم و روشن نمودم، بدانید که خداوند فرموده است و من از جانب خداوند عز وجل مى‏گویم، بدانید که امیرالمؤمنین جز این برادرم على نیست.»
و - «معاشر الناس! هذا على اخى، و وصیى و واعى علمى، و خلیفتى فى امتى... انه خلیفه رسول الله و امیرالمؤمنین، والامام الهادى من الله...;
اى مردم! این على برادر من، وصى من، جامع علم من و جانشینم در میان امتم مى‏باشد... او خلیفه رسول خدا، امیرالمؤمنین و امام هدایت کننده از طرف خداوند است.»
ز - «معاشر الناس! انما اکمل الله عزوجل دینکم بامامته فمن لم یاتم به و بمن یقوم مقامه من ولدى من صلبه الى یوم القیامه، والعرض على الله عزوجل، فاولئک الذین حبطت اعمالهم، و فى النار هم خالدون، لایخفف عنهم العذاب ولا هم ینظرون;
اى مردم! خداوند دین شما را با امامت او کامل نمود، پس هر کس به او و کسانى که جانشین او از فرزندان من و از نسل او هستند (۸) تا روز قیامت و روز رفتن به پیشگاه خداوند اقتدا نکند، چنین کسانى اعمالشان در دنیا و آخرت از بین رفته و در آتش دائمى خواهند بود، عذاب از آنان تخفیف نمى‏یابد و به آنان مهلت داده نمى‏شود.» (۹)
۲ - اقرار علماى اهل سنت
جمعى از علماى اهل سنت‏با نقل روایات متعدد، مقصود از آیه شریفه (تبلیغ) و حکم موجود در آن را، معرفى ولایت على‏علیه السلام ذکر مى‏کنند.
الف) عن ابى سعید الخدرى قال: نزلت هذه الآیه: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک‏» على رسول الله‏صلى الله علیه وآله یوم غدیر خم فى على بن ابى طالب;
از ابى سعید خدرى روایت‏شده که گفت: آیه شریفه «یا ایها الرسول بلغ...» در روز غدیر خم بر پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله در مورد على بن ابى طالب نازل شده است.»
ب) عن ابن عباس فى قوله (تعالى): «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته، والله یعصمک من الناس ان الله لا یهدى القوم الکافرین‏» قال: نزلت فى على‏علیه السلام، امر رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم ان یبلغ فیه فاخذ رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم بید على‏علیه السلام فقال: من کنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه; (۱۰)
از ابن عباس در مورد آیه شریفه «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک...» روایت‏شده است که گفت: در مورد على‏علیه السلام نازل شد. [خداوند در این آیه ]به پیامبرش فرمان داد که در مورد على‏علیه السلام تبلیغ نماید. پس پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله دست على‏علیه السلام را گرفت و فرمود: هر کس که من آقا و مولایش هستم، پس على آقا و مولاى اوست; خداوندا دوستان او را دوست‏بدار و دشمنان او را دشمن بدار.
این آیه دلیل بسیار روشنى است‏بر این که مقصود از «مولا» جز امامت و رهبرى چیز دیگرى نیست.
۳ - اقرارگیرى از مردم
پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله در آغاز سخن، از مردم بر سه اصل مهم اسلامى اقرار گرفت و فرمود: «الستم تشهدون ان لا اله الا الله و ان محمدا عبده و رسوله و ان الجنه حق و النار حق؟»
هدف از این اقراگیرى چیست؟ آیا جز این است که مى‏خواهد ذهن مردم را آماده کند، تا مقام و موقعیتى را که بعدا براى على‏علیه السلام ثابت مى‏کند، بسان اصول پیشین تلقى نمایند و بدانند که اقرار به ولایت و خلافت وى، در ردیف اصول سه گانه‏اى است که همگى به آن اقرار و اعتراف دارند؟ اگر مقصود از مولى، دوست و ناصر باشد، در این صورت رابطه جمله‏ها به هم خورده و کلام، بلاغت و استوارى خود را از دست مى‏دهد، زیرا:
یک: على‏علیه السلام منهاى ولایت، یک فرد مسلمان برجسته بود که در جامعه آن روز پرورش یافته بود و لزوم دوستى با افراد با ایمان، تا چه رسد نسبت‏به مؤمنى مانند على‏علیه السلام، چیز مخفى و پنهانى نبود که پیامبر آن را در اجتماع بزرگ اعلام بفرماید.
دو: این مساله این قدر هم اهمیت نداشت که در ردیف اصول سه گانه قرار گیرد.
۴ - بیعت ابوبکر و عمر
طبق نقل علماء، مفسران و مورخان بزرگ اهل سنت، عمر و ابوبکر اولین کسانى بودند که بعد از خطبه پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله در غدیر خم براى معرفى امام على‏علیه السلام به عنوان وصى و امام بعد از خود، با على‏علیه السلام به عنوان امیرالمؤمنین و امام المسلمین با بیان جملاتى چون «بخ بخ یا على اصبحت مولاى و مولى کل مؤمن و مؤمنه‏» یا «هنیئا لک یا ابن ابى طالب اصبحت و امسیت مولى کل مؤمن و مؤمنه‏»; (۱۱) «اى على بر تو مبارک باد که امروز مولاى من و مولاى هر مرد و زن مؤمن گشتى‏» یا «گوارا باد بر تو [این ولایت و امامت] اى پسر ابى‏طالب که امروز مولاى من و مولاى هر مرد و زنى گشتى‏» بیعت کردند.
۵ - شان نزول آیه اکمال دین
جمع زیادى از مفسرین و مورخین اهل سنت در کتاب‏هاى خود نقل کرده‏اند که بعد از اعلان ولایت و امامت امیرالمؤمنین على‏علیه السلام در روز غدیر خم و بیعت مسلمین با آن حضرت به عنوان امام و وصى بعد از پیامبرصلى الله علیه وآله، آیه شریفه «اکمال‏» (مائده/۳) نازل شد.
وقتى که آیه «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا» بر پیامبرصلى الله علیه وآله نازل شد، حضرت فرمود: «الله اکبر على اکمال الدین و اتمام النعمه و رضا الرب برسالتى و ولایه على بن ابى طالب من بعدى (ثم قال) من کنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله; (۱۲)
الله اکبر بر تکمیل شدن دین و اتمام نعمت پروردگار و خشنودى خداوند از رسالت من و ولایت على بعد از من. هر کس من مولاى او هستم، على مولاى اوست. خداوندا، آن کسى که او را دوست دارد دوست‏بدار، و آن کس که او را دشمن دارد، دشمن بدار، و هر کس او را یارى کند، یارى کن و هر کس او را خوار کند خوار گردان.»
آیا کمال دین و اتمام نعمت پروردگار به امامت و رهبرى است‏یا به دوستى و محبت؟!
۶ - تاج گذارى
پیامبرصلى الله علیه وآله در مراسم غدیر خم عمامه خود را که «سحاب‏» نام داشت، به عنوان تاج افتخار بر سر امیرالمؤمنین‏علیه السلام قرار دادند و انتهاى عمامه را بر دوش آن حضرت آویزان نمودند و فرمودند: «عمامه تاج عرب است.» خود امیرالمؤمنین‏علیه السلام در این باره فرمود:
«عممنى رسول الله‏صلى الله علیه وآله یوم غدیر خم بعمامه فدل طرفها على منکبى و قال: ان الله ایدنى یوم بدر و حنین بملائکه معتمین بهذه العمامه; (۱۳)
رسول خداصلى الله علیه وآله در روز غدیر خم عمامه‏اى بر سرم بستند و یک طرفش را بر دوشم آویختند و فرمودند: خداوند در روز بدر و حنین، مرا به وسیله ملائکه‏اى که چنین عمامه‏اى بر سر داشتند یارى نمود.»
۷ - معجزه و امضاى الهى
حارث فهرى به همراه دوازده نفر از اصحابش نزد پیامبرصلى الله علیه وآله آمده و گفت:
«اى محمد! سه سؤال از تو دارم: آیا شهادت به یگانگى خداوند و پیامبرى خودت را از جانب پروردگارت آورده‏اى یا از پیش خود گفتى؟ آیا نماز و زکات و حج و جهاد را از جانب پروردگار آورده‏اى یا از پیش خود گفتى؟ آیا درباره على بن ابى طالب که گفتى «من کنت مولاه فعلى مولاه....» از جانب پروردگارت گفتى یا از پیش خود گفتى؟
حضرت در جواب هر سه سؤال فرمودند:
«خداوند به من وحى کرده است و واسطه بین من و خدا جبرئیل است و من اعلان کننده پیام خدا هستم و بدون اجازه پروردگارم خبرى اعلان نمى‏کنم.»
حارث گفت: «خدایا، اگر آنچه محمد مى‏گوید حق و از جانب توست، سنگى از آسمان بر ما ببار یا عذاب دردناکى بر ما بفرست.»
و در روایت دیگر چنین است:
«خدایا، اگر محمد در آنچه مى‏گوید صادق و راستگو است، شعله‏اى از آتش بر ما بفرست.»
همین که سخن حارث تمام شد و به راه افتاد، خداوند سنگى را از آسمان بر او فرستاد که از مغزش وارد شد و از دبرش خارج گردید و همانجا او را هلاک کرد.
بعد از این جریان آیه «سال سائل بعذاب واقع، للکافرین لیس له دافع‏» (۱۴) نازل شد. پیامبر به اصحابشان فرمودند: آیا دیدید و شنیدید؟ گفتند: آرى. (۱۵)
و با این معجزه، بر همگان مسلم شد که «غدیر» از منبع وحى سرچشمه گرفته و یک فرمان الهى است.
۸ - شرایط بیان حدیث
هرگاه مقصود از بیان حدیث غدیر، مراتب دوستى على‏علیه السلام بود، دیگر لازم نبود که پیامبر اکرم در هواى گرم کاروان صدهزار نفرى را از رفتن باز بدارد و مردم را در آن هواى گرم روى ریگ‏ها و سنگ‏هاى بیابان بنشاند و خطابه مفصل بخواند.
مگر قرآن با آیه شریفه «انما المؤمنون اخوه‏» (۱۶) افراد جامعه با ایمان را برادر یکدیگر نخوانده بود؟
قرآن، در آیات زیادى افراد با ایمان را دوست‏یکدیگر معرفى کرده است. على‏علیه السلام نیز عضو همان جامعه با ایمان بود و دیگر نیازى نبود که پیامبر اکرم مستقلا درباره دوستى و مودت على‏علیه السلام داد سخن بدهد.
اینکه هدف از حدیث غدیر بیان مراتب دوستى و نصرت على‏علیه السلام بوده و مولى به معنى محب و ناصر است، یک نوع اشکالتراشى کودکانه است و از تعصب‏هاى کور مایه مى‏گیرد، بلکه به حکم قرائن پیشین و شواهد دیگرى که با دقت در سراسر خطبه به دست مى‏آید، کلمه مولى در حدیث غدیر یک معنى بیش ندارد، و آن اولى به تصرف است.

_________________________________________
۱) شعراء/ ۲۱۴.
۲) تاریخ طبرى، محمد بن جریر، چاپ بیروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، ۱۸۷۹ م، ج ۲، ص ۶۴ - ۶۶; مسند احمد بن حنبل، ج ۱، ص ۱۵۹.
۳) طبرى، همان، ج ۲، ص ۸۴; تاریخ ابن اثیر، ج ۲، ص ۶۵; سیره علوى، ج ۲، ص ۳; سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۳۲.
۴) مائده / ۶۷.
۵) مائده/ ۵۵.
۶) لا اله الا هو - لانه قد اعلمنى انى ان لم ابلغ ما انزل الى فى حق على فما بلغت رسالته، فقد ضمن لى (تبارک و تعالى) العصمه من الناس و هو الله الکافى الکریم، فاوحى الى:
بسم الله الرحمن الرحیم یا ایها الرسول، بلغ ما انزل الیک من ربک فى على، «یعنى فى الخلافه لعلى بن ابى طالب‏» و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس.
معاشر الناس! ما قصرت فى تبلیغ ما انزل الله تعالى الى، و انا ابین لکم سبب هذه الآیه.
ان جبرئیل‏علیه السلام هبط الى مرارا ثلاثا یامرنى عن السلام ربى و هو السلام ان اقوم فى هذا المشهد، فاعلم کل ابیض و اسود ان على بن ابى طالب، اخى و وصیى و خلیفتى على امتى و الامام من بعدى، الذى محله منى محل هارون من موسى، الا انه لا نبى بعدى، و هو ولیکم بعد الله و رسوله و قد انزل الله تبارک تعالى على بذلک آیه من کتابه:
«انما ولیکم الله و رسوله و الذین‏یقیمون الصلوه و یؤتون الزکوه و هم راکعون‏» (مائده/ ۵۵)
و على بن ابى طالب الذى اقام الصلوه و اتى الزکوه و هو راکع یرید الله عز وجل فى کل حال.
۷) معاشر الناس! لاتضلوا عنه ولا تنفروا منه، ولا تستنکفوا من ولایته، فهو الذى یهدى الى الحق و یعمل به، ویزهق الباطل و ینهى عنه، ولا تاخذه فى الله لومه لائم.
معاشر الناس فضلوه فقد فضله الله، واقبلوه فقد نصبه الله.
معاشر الناس! انه امام من الله،و لن یتوب الله على احد انکر ولایته ولن یغفر الله له، حتما على الله ان یفعل ذلک ممن خالف امره فیه و ان یعذبه عذابا نکرا، ابد الآباد و دهر الدهور.
فاحذروا ان تخالفوه فتصلوا نارا وقودها الناس والحجاره اعدت للکافرین.
۸) اشاره به امامت ائمه معصومین‏علیهم السلام از فرزندان امام على‏علیه السلام است.
۹) علامه امینى، الغدیر، ج ۱، ص ۱۵۹. - الاحتجاج، ابى منصور احمد بن على ابن ابى‏طالب الطبرسى، تحقیق ابراهیم بهادرى، و محمدهادى به; با اشراف علامه جعفر سبحانى، (تهران، انتشارات اسوه، التابعه لمنظمه الاوقاف و الشؤون الخیریه، ۱۴۱۳ ه ق)، ج ۱، صص ۱۳۸ - ۱۶۰.
تفسیر الصافى، محسن فیض کاشانى، (مشهد، دارالمرتضى للنشر بى‏تا) ج ۲، صص ۵۲ - ۶۶.
ر.ک: واقعه الغدیر الکبرى، محمد الدشتى و اسرار غدیر، محمدباقر انصارى.
۱۰) تعداد زیادى از علما و مفسران اهل سنت مى‏گویند: آیه تبلیغ در روز غدیر خم براى اعلان ولایت و امامت على‏علیه السلام نازل شده است:
جلال الدین عبدالرحمان بن ابى بکر سیوطى، تفسیر الدر المنثور فى التفسیر بالماثور، (بیروت، المکتبه الشعبیه)، ج ۲، ص ۳۲۷، ذیل آیه شریفه; فخرالدین محمد بن عمر بن الحسن، تفسیر مفاتیح الغیب، ج ۱۲، ص ۴۹، ذیل آیه شریفه; رشیدرضا الوهابى مذهبا، تفسیر المنار (بیروت، دار المعرفه، الطبعه الثانیه)، ج ۶، ص ۴۶۳، ذیل آیه شریفه; قاضى محمد بن على الشوکانى الیمانى، تفسیر فتح القدیر، ج ۳، ذیل آیه شریفه; سیدمحمود بن عبدالله الآلوسى البغدادى، تفسیر روح المعانى، ج ۲، ذیل آیه شریفه; حافظ بن عساکر الشافعى، تاریخ الدمشق، شرح حال امیرالمؤمنین، ج ۲، ص ۸۶، ح ۵۸۹; شیخ ابى الحسن على بن احمد الواحدى النیسابورى، اسباب النزول (بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۰ ه ق)، ص ۱۳۵; غیاث الدین بن همام الدین الحسینى المشتهر به خوان میر، حبیب السیر، طهران، مطبعه الحیدرى، ج ۲، ص ۱۲; شیخ سلیمان قندوزى حنفى، ینابیع الموده، بیروت، (مؤسسه الاعلمى للمطبوعات)، ج ۱، ص ۱۱۹، باب ۳۹; حافظ ابى القاسم عبیدالله بن عبدالله بن احمد الحسکانى، شواهد التنزیل، حققه و علق علیه الشیخ محمدباقر المحمودى، بیروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، الطبعه الاولى، ۱۳۹۳، ج ۱ ص ۱۸۷، احادیث‏شماره ۲۴۳، ۲۴۴، ۲۴۵، ۲۴۷، ۲۴۸، ۱۹۲; حافظ احمد بن عبدالرحمان ابى بکر الفارسى الشیرازى، ما نزل القرآن فى على‏علیه السلام، ص ۶۸; بدرالدین محمود الشهیر بابن العینى الحنفى، عمده القارى فى شرح صحیح البخارى، ج ۸، ص ۵۸۴.
۱۱) حافظ بن عساکر الشافعى، تاریخ الدمشق، شرح حال امیرالمؤمنین‏علیه السلام، ج ۲، ص ۵۲ - ۴۷ و ص ۷۸ - ۷۶، حادیث‏شماره ۵۴۸، ۵۴۹، ۵۵۰، ۵۵۱، ۵۵۲، ۵۷۹، ۵۸۰; فخرالدین محمد بن عمر بن الحسین، التفسیر الکبیر، ج ۱۲، ص ۴۹، ذیل آیه «تبلیغ‏» (مائده/ ۶۷); اسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقى، البدایه و النهایه، ج ۵، ص ۲۱۲; شیخ سلیمان قندوزى حنفى، ینابیع الموده، بیروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، ج ۱، ص ۲۸ و ۲۹; صدرالدین الحموینى الشافعى، فرائد السمطین، ج ۱، ص ۷۷، باب ۱۳، ح ۴۴ و ص ۷۰، باب ۱۲، ح ۳۸; احمد بن محمد بن حنبل الشیبانى، المسند، ج ۴، ص ۲۸۱; حافظ عبدالرحمان بن على بن محمد ابى الخرج ابن الجوزى، المناقب; ابى الفرید الموفق بن احمد خطیب خوارزمى، المناقب، ص ۹۴; ابى الحسن على بن محمد الحلائى المعروف به «ابن المغازلى الشافعى‏»، المناقب، ص ۱۸ و ۲۴; جلال الدین السیوطى الشافعى، الحاوى للفتاوى، ج ۱، ص ۱۲۲; محب الدین ابو جعفر احمد بن عبدالله الاذرعى، بدیع المعانى، ص ۷۵; ابى القاسم عبیدالله بن عبدالله بن احمد الحسکانى، شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۱۵۶، ح ۲۱۰ و ص ۱۵۸، ح ۲۱۳; الخطیب البغدادى، تاریخ بغداد، ج ۸، ص ۲۹۰; ابن حجر العسقلانى، الصواعق المحرقه، ص ۲۶; المتقى الهندى، کنز العمال، ج ۶، ص ۳۹۷; شیخ محمد حبیب الله بن عبدالله الشنقیطى المدنى المالکى، کفایه الطالب لمناقب على بن ابى طالب، ص ۲۸; جمال الدین محمد الزرندى، درر السمطین فى مناقب السبطین، ص ۱۰۹; ابى المظفر یوسف بن قزاوغلى بن عبدالله البغدادى شمس الدین الملقب به سبط ابن الجوزى الحنبلى ثم الحنفى، تذکره الخواص، بیروت، مؤسسه اهل البیت‏علیهم السلام، ۱۴۰۱ ه ق، ص ۳۷; ابى حامد محمد الغزالى، سر العالمین و کشف ما فى الدارین، ص ۲۱; ابى عبدالله محمد بن عبدالباقى الزرقانى المالکى، شرح المواهب اللدنیه، ج ۷، ص ۱۳; محمدرشید رضا، تفسیر المنار، بیروت، دار المعرفه، الطبعه الثانیه، ج ۶، ص ۴۶۵، ذیل آیه شریفه «تبلیغ، مائده/ ۷۱»; ابوالفداء اسماعیل بن کثیر، السیره النبویه، ج ۴، ص ۴۱۷.
۱۲) حافظ حسکانى، شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۱۵۷، حدیث ۲۱۱; محمد الحموینى، فرائد السمطین، ج ۱، ص ۷۴، ذیل آیه شریفه; البدایه و النهایه، ج ۷، ص ۳۴۷ و صفحات بعد از آن; حافظ بن عساکر الشافعى، ترجمه الامام على بن ابى‏طالب‏علیه السلام من مدینه الدمشق، ج ۲، ص ۸۵، ح ۵۸۸; ابن المغازلى الشافعى، المناقب، ص ۱۹; الیعقوبى، تاریخ الیعقوبى، ج ۲، ص ۳۵; الخطیب البغدادى، تاریخ بغداد، ج ۸، ص ۲۹۰; ابن الجوزى الحنفى، تذکره الخواص، ص ۳۷; السیوطى الشافعى، تفسیر درالمنثور، بیروت، المکتبه الشیعیه، ج ۲، ص ۲۵۱، ذیل ایه شریفه; شیخ سلیمان قندوزى، ینابیع الموده، چاپ یک جلدى، ص ۱۱۵; الخوارزمى الحنفى، المناقب، ص ۸۰; الآلوسى، تفسیر روح المعانى، ج ۶، ذیل آیه شریفه; الثعلبى، تفسیر الکشف و البیان، ذیل آیه شریفه; عبدالله الحنفى، ارجح المطالب، ص ۵۶۸; الخوارزمى الحنفى، المقتل الحسین، قم، منشورات مکتبه المفید، ج ۱، ص ۴۷; عبدالله الشافعى، المناقب، ص ۱۰۶.
۱۳) محمد الجوینى، فرائد السمطین، ج ۱، ص ۷۶، باب ۱۲، احادیث‏شماره ۴۱، ۴۲ و ۴۳.
جوینى در روایتى دیگر نیز در این باره نقل مى‏کند:
عن جعفر بن محمد قال: «حدثنى ابى، عن جدى ان رسول الله‏صلى الله علیه وآله عمم على بن ابى طالب صلوات الله علیه و آله عمامته السحاب فارخاها من بین یدیه و من خلفه ثم قال: اقبل، فاقبل ثم قال له: ادبر، فقال: هکذا جاءتنى الملائکه.»
۱۴) معراج / ۱.
۱۵) این روایت را بسیارى از علماى اهل سنت در کتاب‏هاى خود نقل کرده‏اند که در ذیل به نمونه‏هایى از آن‏ها اشاره مى‏کنیم:
ابى عبدالله محمد بن احمد الانصارى القرطبى، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربى، ۱۴۰۵، ج ۱۸، ص ۲۷۸، ذیل آیه شریفه; سبط بن الجوزى، تذکره الخواص، ص ۳۷; شواهد التنزیل، ج ۲، ص ۲۸۶، ح ۱۰۳۰; جمال الدین محمد الزرندى الحنفى، نظم درر السمطین، طهران، مکتبه نینوى الحدیثه، ص ۹۳; ابى السعود محمد بن محمد العمادى، تفسیر ابی السعود، بیروت، دار احیاء التراث العربى، ج ۸، ص ۲۹، اول تفسیر سوره معارج; المناوى، فیض القدیر، شرح الجامع الصغیر، بیروت، دارالفکر، الطبعه الثانیه، ۱۳۹۱ ه ق، ج ۶، ص ۲۱۸، در تفسیر حدیث ۹۰۰۰; السیره الحلبیه، ج ۳، ص ۳۳۷; نور الابصار، ص ۷۸، الشبلنجی; شیخ سلیمان قندوزى، ینابیع الموده، بیروت، مؤسسه الاعلمى المطبوعات، ج ۲، ص ۹۹، باب ۵۸.
۱۶) حجرات / ۱۰.







نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد