فاطمه بنت ‏الحسن(ع) مادر باقرالعلوم(ع)




فاطمه بنت ‏الحسن(ع) مادر باقرالعلوم(ع)

تاریخ پر فراز و نشیب اسلام، بزرگان بسیاری را به عالم انسانیّت شناسانده است. این بزرگان که در منظر اهل معرفت، قدر و منزلتشان روشن است؛ فرزانگان و پرچمداران هدایت و راستی‏اند؛ کسانی که از سرچشمه جوشان معرفت اهل بیت(ع) سیراب شده‏اند.
آنان که در سپیده‏های سحر، زمزمه معرفتشان عرشیان را شیفته خلوص و صفایشان می‏نمود و در خلوت شبهای تارِ زندگی، اوج رضا و معنویتشان ملائکه را به تحسین وا می‏داشت و شبانگاهان مزرعه خلوصشان را با اشک آبیاری می‏کردند. آنان که گرد مکروهی نگشته و در چشمه زمزم معرفتشان صدها کرامت جوشیده است.
از جمع زنان، شخصیتهایی وجود دارد که درخشش معنویتشان در سراسر تاریخ اسلام پرتو افکنده است.
یکی از این فرزانگان دختر امام مجتبی(ع) همسر امام سجاد(ع) و مادر امام باقر(ع) است.
این بانوی کریمه، که تلألؤ معنویت او در طول تاریخِ اسلام نورافشانی کرده است، از خاندان پاک رسالت و عصمت است. و در شرافت و حیاء و عفت سرآمد زنان عصر خود بوده است. برای او اوصافی همچون: فاضله، عالمه، صالحه، صدیقه، پارسا و پرهیزگار شمرده‏اند.
این ریحانه امام حسن مجتبی(ع) صاحب مقامات معنوی و کرامات بوده است. به گونه‏ای که با اشاره دستش دیوارِ در حال ریزش بین زمین و آسمان معلق ماند. مقام والای او آن چنان است که تا مرز عصمت پیش رفته است و نسبتی این چنین شایسته دارد:
دختر، همسر و مادر امام؛ کسانی که آیه تطهیر(۲) در شأن و مقامشان نازل شده است. در خانه‏هایی زندگی می‏کرده که اهل آن، در عبادت، از برگزیدگان خلق بوده‏اند.(۳)
و از جهتی این بانوی بزرگوار، مصداقِ «ارْحام مطَهَّره» است که در زیارت وارث وارد شده است.
در صحیفه نوشته بود
سالهای اول هجرت، مدینه در اوج عزّت و سربلندی بود و عطر دل‏انگیز محمدی(ص) در کوچه‏های مدینه آکنده بود، مؤمنین هرگاه از کنار مسجد و منزل پیغمبر(ص) می‏گذشتند، لذت استشمام عطر محمدی(ص) را می‏چشیدند.
آن روزها بنی‏هاشم، عزیزترین خاندان مدینه بودند. همه مردم با بنی‏هاشم به احترام رفتار می‏کردند. زنان و مردان باایمان اگر لحظاتی افتخار تشرف به حضور پیامبر اکرم(ص)، دختر و داماد او را می‏یافتند؛ به خود می‏بالیدند.
آن روزها کسی تصور سالهای تلخ مدینه را در سر نداشت. هنوز ریحانه رسول‏اللّه‏(ص) در کوچه‏های آن شهر سیلی نخورده بود و حرمتِ دامادِ رسول‏اللّه‏(ص) را نشکسته بودند. آن روزها، با حضور رسول‏اللّه‏ شیرین بود. ای کاش آن روزها هرگز تمام نمی‏شد، ولی افسوس ...!!
در یکی از آن روزها، جابر بن‏عبداللّه‏ انصاری از کوچه‏ای گذشت، که بوی عطر محمدی(ص) شامه‏اش را نوازش داد. به خانه‏ای رسید؛ به دربِ آن نگاهی کرد؛ اما نمی‏دانست که آن را آتش خواهند زد! لحظاتی ایستاد و از اینکه می‏خواست به محضر ریحانه رسول‏اللّه‏(ص) برسد، به خود می‏بالید. آهسته در را کوبید، اجازه ورود خواست؛ پس از اذنِ ورود، با شادمانی به حضور دختر پیامبر(ص) راه یافت.
آن روزها، حضرت فاطمه(س) بسیار خوشحال بود، زیرا روزهای نخست ولادت امام حسن مجتبی بود. لذا از هر سو، برای عرض تبریک و اظهار ارادت، به محضرش راه می‏یافتند و به فیض دیدار او مباهات می‏کردند.
جابر در محضر زهرا(س) نشست؛ صحیفه‏ای بسیار نورانی در دست آن حضرت مشاهده کرد. پرسید: ای سیّده زنان این صحیفه‏ای که همراه تو می‏بینم، چیست؟
فرمود: اسامی ائمّه‏ای که از نسل من هستند در آن نوشته شده. جابر صحیفه را درخواست کرد تا بخواند.
حضرت زهرا(س) فرمود: ای جابر اگر ممنوع نبود، آن را به دست تو می‏دادم؛ ولی دست زدن به آن جایز نیست؛ مگر برای نبی یا وصیّ نبی یا اهل بیت نبی؛ فقط اجازه داری بدون آنکه بدان دست بزنی آن را بخوانی.
جابر، اسامی ائمه(ع) را که به همراه نامهای پدران و مادران آنان در آن صحیفه نوشته بود خواند.
در قسمتی از روایت جابر چنین آمده است: ابوجعفر محمد بن‏علی معروف به باقر(ع)، مادرش ام‏عبداللّه‏ دختر حسن بن‏علی بن‏ابی‏طالب است.(۴)
نامها، کنیه ‏ها و القاب
نامها: فاطمه(۵) و زینب(۶)
کنیه‏ها: مشهورترین کنیه مادر امام باقر(ع) «امّ‏عبداللّه‏»(۷) است. کنیه‏های دیگر این بانو «امّ‏الحسن»(۸) و «امّ‏عبده»(۹) است، و به قولی به جای امّ‏عبده، امّ‏عبیده نیز ذکر شده است.(۱۰)
القاب: صدیقه،(۱۱) آمنه،(۱۲) تقیّه(۱۳) و مُحسنه.(۱۴)
زینبِ امام حسن(ع)
در خاندان پیامبر(ص)، پس از نام فاطمه، یکی از نامهای مورد توجه اهل بیت عصمت و طهارت(ع) برای دختران نام «زینب» بوده است.
ائمه(ع) به یاد مادر مظلومه‏شان، نامِ دختران خویش را بیشتر فاطمه می‏نهادند. و بعد از آن نام عمه بزرگوارشان «زینب» را که پیام‏رسان شهدای کربلا بود، برای دختران خود برمی‏گزیدند.
زینب، دختر امام حسن(ع)، که به حق زینب و زینت آن حضرت است، از اسامی زیبا و مبارک امّ‏عبداللّه‏ مادرِ امام محمدباقر(ع) است.(۱۵)
مادر امّ‏ عبداللّه‏
در باره نامِ مادر فاطمه بنت‏الحسن با کنیه «امّ‏عبداللّه‏» اقوال مختلفی در کتب تاریخی موجود است.
البته یکی از علل این اختلاف نظر، اقوال مختلفی است که در باره تعداد و اسامی دختران امام حسن(ع) وجود دارد. تعداد دختران امام حسن(ع) را یک،(۱۶) پنج و هفت نفر(۱۷) شمرده‏اند که اسامی آنان بنا بر گفتار شیخ مفید چنین است:
۱ـ امّ‏الحسن
۲ـ امّ‏الحسین
مادر این دو بانوی بزرگوار، امّ‏بشیر دختر ابی‏مسعود بن‏عقبه بن‏عمرو بن‏ثعلبه خزرجیه است.
۳ـ فاطمه بنت‏الحسن
مادر این بانوی گرامی، امّ‏اسحاق دختر طلحه بن‏عبیداللّه‏ التمیمی است.
۴ـ امّ‏عبداللّه‏
۵ـ فاطمه
۶ـ امّ‏سلمه
۷ـ رقیه
در بین اسامی فرزندان ائمه(ع) اسامی و القاب مشترک فراوان دیده می‏شود اما کمتر دیده شده که کنیه مشترک داشته باشند. بر اساس حدیث معتبر «لوح» که جابر آن را روایت کرده است، مادر امام باقر(ع) به «امّ‏عبداللّه‏» مشهور بوده است. بنابراین، امّ‏عبداللّه‏ که در ردیف چهارم این اسامی قرار دارد مادر امام باقر(ع) بوده و نام او فاطمه است. در این صورت اسامی دختران امام حسن(ع) که به نام فاطمه بوده‏اند؛ سه نفرند.
اما فاطمه بنت‏الحسن که دارای کنیه امّ‏عبداللّه‏ است، همان بانوی ردیف چهارم است. این قول با نظر شیخ مفید موافق است؛ گرچه وی بدان تصریح نکرده است.
اقوال دیگر:
صاحب ریحانه‏الادب نام مادر این بانوی بزرگوار را «اسماء بنت عبدالرحمان بن‏ابی‏بکر» می‏داند.(۱۸) ولی مستندی برای آن ذکر نکرده است.
صاحب کتاب حبیب السیر و برخی دیگر، نام مادر این بانوی ارجمند را «امّ‏اسحاق» می‏دانند.(۱۹)
اعیان‏الشیعه در شرح حال «امّ‏عبداللّه‏» نام مادرِ وی را «امّ‏فروه»(۲۰) دختر قاسم بن‏محمد بن‏ابی‏بکر دانسته است.
با توجه به اینکه مشهور است که امّ‏فروه دختر قاسم بن‏محمد، مادرِ امام صادق(ع) است، این قول که امّ‏فروه مادر امّ‏عبداللّه‏ است، صحیح نیست.
صحیح‏ترین قول آن است که مادر این بانوی بزرگوار، کنیز بوده و با نظر شیخ مفید در ارشاد موافقت دارد.
ازدواج خجسته
ز وصلتی که چو خورشید و ماه پیوندش
به عرش بسته شده، آسمان چراغان شد
بیش از نیم قرن از هجرت تاریخی رسول اکرم(ص) به مدینه می‏گذشت. در آن ایام پیوندی خجسته در خاندان پاک پیامبر(ص) به وقوع پیوست.
این پیوند یکی از زیباترین رخدادهای شیرین تاریخ اسلام است. دو نسل امامت به هم رسید و از اینها فرزندانی پاک و طاهر به وجود آمد که ائمه(ع) به آن مباهات می‏کردند.
این پیوند مبارک که بین حضرت امام زین‏العابدین(ع) و فاطمه دختر امام حسن مجتبی(ع) برقرار شد، شادی و سرور را به خاندان پاک پیامبر(ص) هدیه کرد و لبخند مسرت را بر لبان مبارک آنان نشاند.
در بیشتر کتب معتبر نوشته‏اند تنها همسری که به عقد دائمی امام سجاد(ع) در آمد، فاطمه دختر امام حسن بوده است.(۲۱)
در نتیجه این ازدواج که در دوران امامت امام حسین(ع) انجام گرفت،(۲۲) پنجمین اختر آسمان امامت به موهبتی بزرگ رسید، زیرا وی نخستین امامی است که از نسل پاک امام حسن و امام حسین(ع) به وجود آمد و به سبب این کرامت به: «هاشمیٌ مِن هاشِمییّن وَ عَلَویٌّ مِنْ عَلَوییّن وَ فاطِمیٌّ مِنْ فاطِمییّن» نایل شد.(۲۳)
از آن پس امامت از نسل حسنین(ع) امتداد یافت و ائمه بعدی(ع) از امام باقر(ع) تا امام مهدی(عج) به این کرامت مفتخر شدند که از نسل سبطین پیغمبر باشند و فاطمه بنت الحسن مادر هشت امام شیعه گردید.
فروزنده مستوفی در شعر زیبایی سروده است:
به بوستان امامت گلی شکوفا شد
که نور حق ز جبینش چو مه نمایان شد
چو بود مادر او دخت مجتبی در عرش
به همسری پسر عم به عهد و پیمان شد
ز وصلتی که چو خورشید و ماه پیوندش
به عرش بسته شده آسمان چراغان شد
چو مهر و ماه قرین گشت زان دو نطفه پاک
وجود باقر از آن ظاهر و درخشان شد(۲۴)
در زیارت‏نامه‏ای که از امام رضا(ع) برای خواهرش حضرت فاطمه معصومه(س) صادر شده چنین می‏خوانیم:
«السَّلام علیکِ یا بنْتَ الحسَنِ وَ الحسین علیه‏السلام؛(۲۵)
سلام بر تو ای دختر حسن و حسین(ع)» که تصریح به این موهبت دارد.
هنگامی که فاطمه دختر امام مجتبی(ع) به وجود مبارک امام باقر(ع) حامله شد به قدری ضعیف شده بود که گاهی بیهوش می‏شد و به خواب می‏رفت. یک روز در عالم رؤیا فردی را دید که او را به فرزندی دانا و بردبار، بشارت داد. وقتی که از خواب برخاست، از جانب راست خود از کنار خانه، صدایی شنید که گوینده آن را نمی‏دید؛ امام سخنان او را می‏شنید که می‏گفت: حامله شدی به بهترینِ اهل زمین و بازگشت تو به سوی خیر و سعادت است و بشارت باد بر تو به فرزندی بردبار و دانا.
از آن وقت دیگر در خود ثقل و سنگینی ندید تا آنکه نه ماه از حمل او گذشت. در این ایام صدای ملائکه را در خانه خود بسیار می‏شنید.(۲۷)
زمان ولادت امام محمد باقر(ع) فرا رسید، مدینه در آستانه درخششی نو قرار گرفت، و امّ‏عبداللّه‏ در آن هنگام نوری مشاهده کرد، نوری که هیچ کس غیر از معصومین(ع) و مادران آنان، قادر به دیدن چنین نوری نیست.
هنگامی که امام محمد باقر(ع) متولد شد، روی به جانب قبله گرداند و سه مرتبه عطسه کرد، بعد از آن حمد حق تعالی را بجا آورد. در تمام آن روز و شب از صورت و دستهای امام باقر(ع) نور زردی مانند طلا ساطع می‏شد.(۲۸)
شاعر شیرین سخن در خصوص چگونگی رؤیای فاطمه بنت‏الحسن چنین سروده است:
به مادر هم بشد الهام در خواب *** که از قاصد بشارت را تو دریاب
به فرزندی شکیبا و توانا *** به دلبندی نجیب و پاک و دانا
چو شد بیدار بشنید از سوی راست *** که عالی خلقت حق چهره آراست
مَهین رخسار این پور همایون *** منوّر کرد کوه و دشت و هامون
چو این مولود پاک از آل طاها *** گرامی خلقت معبود یکتا
شبیه خاتم پیغمبرانست *** تسلی‏بخش روح و جسم و جان است
نهال طُهر زین‏العابدین است *** گرامی نجل ختم‏المرسلین است
کمال مجتبی در او نشان است *** نشان از مادر پاکش عیان است
چو اُمّش فاطمه بنت حسن بود *** ز زهدش در زمانه صد سخن بود
ز دُرج حکمت و برج ولایت *** بشد این گوهر رخشان عنایت(۲۹)
دیگر فرزند فاطمه بنت الحسن عبداللّه‏ باهر است.
وی دارای کنیه «ابومحمّد» و معروف به «عبداللّه‏ باهر» از برادرش امام محمد باقر(ع) بزرگتر بوده است و کنیه امّ‏عبداللّه‏ که فاطمه بنت الحسن مادر بزرگوار آن جناب بدان مشهور است، به مناسبت نام برادرش عبداللّه‏ است.
وی به دلیل حُسن جمال و درخشندگی رخسار «باهر» لقب گرفت.(۳۰)
عبداللّه‏ باهر، متولی اوقاف پیغمبر(ص)(۳۱) بود و سپس به تولیت اوقاف امیر مؤمنان(ع) رسید.(۳۲)
مدت عمر عبداللّه‏ باهر ۵۷ سال بوده است.(۳۳) مورخان بدون هیچ اختلافی این دو تن را از فرزندان «امّ‏عبداللّه‏» شمرده‏اند، اما منابع بسیاری تعداد فرزندان امّ‏عبداللّه‏ را چهار پسر شمرده‏اند و نام دو تن دیگر را حسن و حسین گفته‏اند و نقل شده که این دو در کودکی درگذشته‏اند.(۳۴)
بانوی صاحب کرامت
مادر گرامی امام محمد باقر(ع) زنی نمونه و ممتاز و صاحب کرامت بود. کرامت در لغت به بزرگی، عزّت و بزرگواری معنی شده است و در اصطلاح امر خارق‏العاده‏ای است که خداوند جهت گرامیداشت دوستان خاصّ و خالص خویش به آنان اعطاء نموده و فرق آن با معجزه آن است که معجزه برای اثبات نبوت یا امامت است ولی کرامت چنین نیست.(۳۵)
کرامتِ بزرگی که از این بانوی بزرگوار صادر شده، شگفت‏انگیز و شنیدنی است. امام محمد باقر(ع) فرزند شایسته آن بانوی باشرافت می‏فرماید:
«کانَتْ اُمِّی قاعِدَهً عِنْدَ جِدارٍ فَتَصَدَّعَ الجِدار وَ سَمِعْنا هِدِّهً شَدیْدهً فَقالَتْ بِیَدِها: لا وَ حقَّ المُصْطَفی ما اَذِنَ اللّه‏ُ لَکَ فِی السُّقُوطْ، فَبَقِیَ مُعَلَّقا فِی الْجوِّ حَتّی جازَتْهُ، فَتَصَدَّقَ أبی عَنْها بِمَائَه دِیْنارٍ؛(۳۶)
مادرم کنار دیواری نشسته بود، ناگاه دیوار شکاف برداشت و صدای مهیبی به گوش رسید، مادرم با دستش اشاره کرد و گفت: نه، به حقّ مصطفی. خداوند به تو اجازه فرو افتادن ندهد. پس دیوار در هوا معلق ماند، تا آنگاه که از کنار آن گذشت. پس پدرم (امام سجاد(ع))(۳۷) به سبب دفع آن خطر، صد دینار صدقه داد.»
صدیقه
یکی از ویژگیها و القاب شریف این بانوی بزرگوار «صدیقه» است. امام صادق(ع) پیشوای ششم شیعیان، روزی از جده خویش یاد نموده و در باره‏اش فرمود:
«کانَتْ صِدِیْقَهً لَمْ تُدْرِکْ فِی آلِ الْحَسَنِ مِثْلُها؛(۳۸)
او زنی راستگو بود که در خاندان امام حسن زنی همانند او یافت نشد.»
در این حدیث شریف برای این بانوی گرانقدر دو ویژگی ممتاز ذکر شده است:
یکی صدیقه و دیگری نمونه و ممتاز بودن در خاندان امام حسن(ع).
در معنی صدیقه نوشته‏اند که؛ زنی که در حدّ اعلی، حقّ را تصدیق کند، صدیقه می‏گویند.(۳۹)
«صدیقین» گروهی هستند که با انبیاء، صالحین و شهداء همراه و هم‏قافله‏اند، اینان قافله‏سالار کوی الهی‏اند.(۴۰)
در آیه ۶۹ سوره نساء، «صدیقین» در ردیف نبیین، شهداء و صالحین قرار گرفته‏اند.
مطلب دیگر که در باره صدیقین دارای اهمیت است، اینکه صدیقه را فقط صدیق غسل می‏دهد. این حدیث بدین معنا اشاره دارد:
مفضل بن‏عمر می‏گوید: از امام صادق پرسیدم، چه کسی حضرت فاطمه را غسل داد؟
حضرت فرمود: امیرالمؤمنین(ع) فاطمه(س) را غسل داد. مفضل می‏گوید این مطلب برای من سنگین به نظر رسید. امام(ع) فرمود: مثل اینکه از این خبر تعجب می‏کنی؟! گفتم: بله، فدایت گردم، همین طور است. حضرت فرمود: این مطلب برایت هیچ سنگین نباشد، زیرا زهرا(س) صدیقه است و صدیقه را فقط صدیق غسل می‏دهد، مگر نمی‏دانی حضرت مریم را که صدیقه بود کسی جز حضرت عیسی غسل نداد.(۴۱)
ویژگی دیگری که از سخن امام صادق(ع) برای جده‏اش به دست می‏آید آن است که وی برگزیده زنان خاندان امام حسن(ع) است.
بانوی نیکوکار
امام صادق(ع) در جایی دیگر می‏فرماید: «کانَتْ مِمَنْ آمَنَتْ و آتَّقَتْ و اَحْسَنَتْ و اللّه‏ یحب الْمُحْسِنین؛(۴۲)
او از زنان مؤمنه، پرهیزکار و نیکوکار بود و خداوند نیکوکاران را دوست دارد.»
در سایه ‏سار کلام صادق(ع)
امام صادق(ع) در باره مادران ائمه(ع) فرموده‏اند: چون یکی از مادران ائمه(ع) به یکی از ایشان حامله شود، در تمام آن روز بر او سستی و فتوری حاصل می‏شود مانند غش. پس مردی را در خواب می‏بیند که او را بشارت می‏دهد به فرزندی دانا و بردبار، چون از خواب بیدار می‏شود از جانب راست خود و از کنار خانه صدایی می‏شنود که می‏گوید:
حامله شدی به بهترین اهل زمین و بازگشت تو به سوی خیر و سعادت است و بشارت باد تو را به فرزندی بردبار و دانا. در این ایام صدای ملائکه را در خانه خود بسیار می‏شنود.(۴۳)
با این توصیف، مادران ائمه(ع) از جمله «امّ‏عبداللّه‏» دارای مقامی بوده که لااقل در ایام حمل امام باقر(ع) صدای ملائکه را می‏شنیده است و این ویژگی مصداق مُحدَّثه بودن است. «محدَّثه کسی است که صدای فرشتگان را می‏شنود، ولی او را نمی‏بیند».
اگر این تعریف برای محدَّثه بودن کافی باشد این بانوی گرانقدر در زمره «محدَّثین» خواهد بود.
مُحَدِّثه
یعنی کسی که حدیثی از او صادر شده است. در کتاب «محدَّثات شیعه» از فاطمه همسر امام سجاد(ع) به نام «محدَّثه» یاد شده است.(۴۴)
گرچه در کتاب محدثات شیعه، مستندی برای احادیث این بانوی گرانقدر ذکر نشده است؛ ولی در کتاب شریف بحارالانوار، روایتی در باره علامات ظهور امام زمان(عج) از ایشان نقل شده است.
خبر از آینده
سَمعْتُ بِنْت الْحَسَنِ بنِ‏عَلی علیهماالسلام تَقُول:
«لا یَکُونُ هذا الاَمْرُ الَّذی تَنْتَظِرُونَ حَتّی یَبْرَأ بَعْضُکُم مِنْ بَعْضٍ وَ یَلْعَن بَعْضُکُم بَعْضَا وَ یَتْفَل بَعْضُکُم فِی وَجْهِ بَعْضٍ وَ حَتّی یَشْهَدَ بَعْضُکُم بِالکُفْرِ عَلی بَعْضٍ.
قُلْتُ: ما فِی ذلِکَ الخَیْر؟
قالَ: اَلْخَیْرُ کُلُّه فِی ذلِکَ عِنَدَ ذلِکَ یَقُومُ قائِمنا فَیَرْفَعُ ذَلِکَ کُلُّه؛(۴۵)
عمیره دختر نفیل می‏گوید:
شنیدم که دختر حسن بن‏علی(ع) فرمود:
ظهوری که منتظر آن هستید تحقق پیدا نمی‏کند تا آن زمان که بعضی از شما از بعضی دیگر دوری کنند و برخی از شما برخی دیگر را لعن کنند و گروهی از شما آب دهان بر صورت گروهی دیگر بیندازد؛ تا آنجا که جمعی از شما بر کفرِ جمعی دیگر شهادت دهند.
پرسیدم: در آن زمان خیر در چیست؟
فرمود: خیر تمامش در ظهور است. در آن روز قائم ما قیام می‏کند و تمام آن دشمنیها را از بین می‏برد.»
بر اساس این حدیث شریف در باره فاطمه بنت الحسن دو نکته اهمیت دارد:
یکی آنکه طبق سند روایت، فرد یا افرادی از زنان از محضر این بانوی گرانقدر استفاده علمی و معنوی می‏برده‏اند. چنانکه عمیره، دختر نفیل، شاگرد این بانوی بزرگوار بوده است. دیگر آنکه متن حدیث نشان از کرامت این بانوی والامقام و علم او به برخی از حوادث آینده است.
وفات
تاریخ در باره وفات و محل دفن این بانوی بزرگوار تصریح و حتی اشاره‏ای نکرده است. البته اگر به گذشته‏ها بازگردیم و اوراقی از تاریخ آن عصر را مطالعه کنیم، در می‏یابیم که شدت اختناق بنی‏امیه به گونه‏ای بوده که امروزه ما نمی‏توانیم خبری از زمان یا محل وفات آن بزرگوار به دست آوریم.
________________________________________
۱ ـ تاریخ محمدی، شیخ حسن کاشی، ص۱۲۷.
۲ ـ اشاره به آیه ۲۳، سوره احزاب «انما یرید اللّه‏ لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» ترجمه: «خدا فقط می‏خواهد آلودگی را از شما خاندان [پیامبر] بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.»
۳ ـ اشاره به آیه ۳۶، سوره نور، «فی بیوتٍ اذن اللّه‏ ان ترفع و یذکر فیها اسمه یسبح له فیها بالغدو و الاصال» ترجمه: در خانه‏هایی که خدا رخصت داده که [قدر و منزلت [آنها رفعت یابد و نامش در آنها یاد شود. در آن [خانه]ها هر بامداد و شامگاه او را نیایش می‏کنند.
۴ ـ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۳۶، ص۱۹۴، ح۲.
۵ ـ اعیان الشیعه، ج۸، ص۳۹۰ و دهها منبع دیگر.
۶ ـ اخبار الزینبات، ص۱۲۶.
۷ ـ بحارالانوار، ج۴۶، ص۲۱۵ و دایره المعارف تشیّع، ج۲، ص۵۰۴.
۸ ـ همان.
۹ ـ همان و التهذیب، ج۶، ص۷۷.
۱۰ ـ عوالم المعارف الاحوال من الآیات و الاخبار و الاقوال، ج۱۹، الامام محمد بن‏علی الباقر علیه‏السلام، الشیخ عبداللّه‏ البحرانی الاصفهانی و مستدرکاتها: السیّد محمدباقر بن‏المرتضی الموحد الابطحی الاصفهانی، قم، مؤسسه الامام المهدی، ۱۴۱۳ق، ص۱۶ و ۱۷.
۱۱ ـ اصول کافی، ج۱، ص۵۳۶.
۱۲ ـ تواریخ النبی و الآل، ص۹۰.
۱۳ ـ همان.
۱۴ ـ همان.
۱۵ ـ ر.ک: اخبار الزینبات، العلاّمه ابی‏الحسین یحیی بن‏الحسن بن‏جعفر الحجه بن‏عبیداللّه‏ الاعرج بن‏الحسین الاصغر بن‏الامام السجاد علیه‏السلام، نشره و قدّم له: محمد الجواد الحسینی المرعشی النجفی، ص۱۲۶ لازم به توضیح است که کتاب از منابع معتبر قرن سوم هجری است و تنها کتابی است که نام مادر امام باقر(ع) را زینب نوشته است. در کتابهای دیگر از این بانوی بزرگوار با این اسم یادی نشده است. مأخذ کتاب «الزینبات فی بیت النبوه»، نشوه علوانی، دمشق، ۱۴۱۸ که در ص۱۶۴ که از این بانو یاد نموده نیز همین کتاب «اخبار الزینبات» است.
۱۶ ـ حبیب السیر، ج۲، ص۳۲، خواند امیر، کتابفروشی خیام، ۱۳۶۲؛ ابن شهر آشوب نیز تعداد فرزندان حضرت را یک دختر و سیزده پسر شمرده است؛ حقایق پنهان، احمد زمانی، ص۳۵۸.
۱۷ ـ حبیب السیر، ج۲، ص۳۲.
۱۸ ـ ریحانه‏الادب، ج۸، ص۳۱۲، میرزا محمدعلی مدرس تبریزی، انتشارات خیام، ۱۳۷۴؛ دایره‏المعارف تشیّع، ج۲، ص۵۰۴، نشر شهید سعید محبّی، تهران، ۱۳۷۵.
۱۹ ـ حبیب السیر، غیاث‏الدین بن‏همام‏الدین الحسینی (خواندامیر)، کتابفروشی خیام، ۱۳۶۲، ج۲، ص۳۲.
۲۰ ـ اعیان‏الشیعه، العلامه السیّد محسن الامین، ج۸، ص۳۹۰، همچنین در کشف الغمّه فی معرفه‏الائمه، العلامه المحقق ابی‏الحسن علی بن‏عیسی بن‏ابی‏الفتح الاربلی، بیروت، دار الکتاب الاسلامی، ۱۴۰۱، ه••• .ق، ج۲، ص۳۳۲. مطلب فوق را آورده است ولی در پاورقی اشتباه مزبور را مرتفع نموده است. و چون مأخذ «اعیان‏الشیعه» هم کتاب «کشف‏الغمه» است، باید گفت که قول اعیان‏الشیعه صحیح نیست ضمنا به پاورقی کشف‏الغمه اشاره‏ای نشده است.
۲۱ ـ ناسخ التواریخ امام سجاد علیه‏السلام، ج۸، ص۴۰.
۲۲ ـ معصوم هفتم و هشتم، ص۵، جواد فاضل، مؤسسه مطبوعاتی علمی.
۲۳ ـ بحارالانوار، ج۴۶، ص۲۱۵، ح۱۳؛ اعیان الشیعه، العلامه السید محسن الامین، ج۸، ص۳۱۰.
۲۴ ـ ره‏آورد خانه خدا، فروزنده مستوفی، (درّی)، ص۳۶، ۱۳۴۹.
۲۵ ـ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۱۰۲، ص۲۶۶، ح۴؛ زیارت‏نامه حضرت معصومه(س) در مفاتیح الجنان.
۲۶ ـ تاریخ محمدی، ص۱۲۷.
۲۷ ـ منتهی‏الامال، ج۲، ص۱۷۴، اقتباس از حدیث امام صادق(ع).
۲۸ ـ همان.
۲۹ ـ انوار جاویدان، محمدحسین جلالی، [بی‏جا، بی‏تا]، ص۱۱۲.
۳۰ ـ منتهی‏الامال، ج۲، ص۱۰۱؛ ناسخ‏التواریخ امام سجاد علیه‏السلام، ج۸، ص۴۰.
۳۱ ـ ناسخ‏التواریخ امام سجاد علیه‏السلام، ج۸، ص۴۰.
۳۲ ـ همان و منتهی‏الامال، ج۲، ص۱۰۱؛ ریاحین‏الشریعه، ج۳، ص۱۶.
۳۳ ـ همان.
۳۴ ـ سلسله آل بیت النبی(ص)، ج۲، ص۴۶۴.
۳۵ ـ ر.ک: معارف و معاریف، سید مصطفی حسینی دشتی، قم، ج۸، ص۴۸۱، ۱۳۷۶ش.
۳۶ ـ اصول الکافی، بیروت، دارالاضواء، ج۱، ص۵۳۶، محمد بن‏یحیی عن محمد بن‏احمد عن عبداللّه‏ بن‏احمد بن‏صالح بن‏یزید عن عبداللّه‏ بن‏المغیره عن ابوالصباح عن ابوجعفر علیه‏السلام.
۳۷ ـ در کتاب زنان مرد آفرین تاریخ، ص۱۶۹، محمد محمدی اشتهاردی، قم، مؤسسه انتشارات نبوی، ۱۳۷۶، به اشتباه نام امام صادق(ع) ذکر شده است.
۳۸ ـ اصول الکافی، ج۱، ص۵۳۶.
۳۹ ـ معارف و معاریف، ج۶، ص۶۷۱، البته نقل شده که نام صدیقه را امام سجاد(ع) بر وی گذاشت. حیاه‏الامام محمد باقر علیه‏السلام، باقر شریف القرشی، بیروت، دارالبلاغه، ج۱، ص۱۹.
۴۰ ـ زن در آیینه جلال و جمال، ص۱۶۸، آیه‏اللّه‏ جوادی آملی، مرکز نشر اسراء، ۱۳۷۵ش.
۴۱ ـ جرعه‏ای از کوثر، علی‏رضا سبحانی‏نسب، ص۱۲۲، قم، ۱۳۷۵. به نقل از وسائل، ح۲۸۲۵.
۴۲ ـ تواریخ النبی و الآل، الشیخ محمدتقی تستری، ص۹۰.
۴۳ ـ منتهی‏الامال، حاج شیخ عباس قمی، ج۲، ص۱۷۴.
۴۴ ـ محدثات الشیعه، دکتر نهلا غروی نائینی، ص۲۴۰.
۴۵ ـ بحارالانوار، ج۵۲، ص۲۱۱، ح۵۸.





سلیم بن قیس شاگرد امام محمد باقر (ع)



تجلی عشق به ولایت

اشخاص زیادی ادعای پیروی، همراهی و محبت به اهل‏بیت علیهم‏السلام را دارند اما مشقّات و سختی‏های فراوان راه ولایت عده‏ای را از ادامه دادن سیر در این راه منصرف می‏سازد. عده‏ی کمی هم هستند که تحت هر شرایطی از پیروی اهل‏بیت علیهم‏السلام دست برنمی‏دارند. میثم تمار، کمیل بن زیاد، عمروبن حمق خزاعی و سلیم بن قیس هلالی از این دسته‏اند.(۱)
اصل و نسب سلیم
نامش سلیم و پدرش قیس است. کنیه‏اش اباصادق(۲) و قبیله‏اش بنی‏هلال بن عامر است. قبیله بنی‏هلال در جنوب شرقی مکه سکونت داشت. نسب این قبیله از طریق عدنان... و اسماعیل علیه‏السلام به حضرت ابراهیم خلیل اللّه علیه‏السلام می‏رسد. نسب پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نیز از طریق عدنان... و اسماعیل علیه‏السلام به ابراهیم خلیل‏اللّه علیه‏السلام می‏رسد.(۳)
تولد
سلیم دوسال قبل از هجرت، در اطراف کوفه چشم به جهان گشود. او خردسالی خود را در کوفه سپری کرد. و از سواد خواندن و نوشتن برخوردار شد. او ۱۲ ساله بود که حضرت محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله رحلت کرد.(۴)
صحابی ائمّه
سلیم از اصحاب امام علی، امام حسن، امام حسین و امام سجاد علیهم‏السلام بود. وی فرزند خردسال امام سجاد علیه‏السلام ، را نیز ملاقات کرد. عده‏ای او را از اصحاب امام باقر علیه‏السلام شمرده‏اند.(۵)
سلیم در عصر حکومت عمر و عثمان
در ۱۷ سالگی وارد مدینه شد. او که از احادیث نبوی در شأن ومنزلت اهل‏بیت علیهم‏السلام بی‏اطلاع نبود، وقتی با ورود به مدینه جدایی فاحش قرآن و عترت را مشاهده کرد، به سختی آزرده گشت و به دامان پاک امام علی علیه‏السلام پناه برد و همراه و شیفته آن حضرت شد.(۶)
غاصبان خلافت نشر احادیث پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را که متممّ و مکمّل قرآن بود، به ضرر خود می‏دیدند. لذا نشر احادیث بعداز رحلت حضرت محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله با عکس العمل شدید خلفا مواجه شد. اولین قدم را ابوبکر برداشت و ۵۰۰ حدیثی که جمع آوری کرده بود، آتش زد. خلیفه دوم شعارش این بود: قرآن ما را بس است. بدین ترتیب او نیز به شدت مانع از فعالیت محدثان شد. در زمان عثمان این فرهنگ زشت تثبیت شد و به اوج خود رسید. لذا محدثان و اصحاب پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به زندان افتادند، شکنجه شدند و تبعید گشتند. عبداللّه بن مسعود، در جواب جوانی که سؤال کرد: ائمه چند نفرند؟ گفت: مدت هاست که کسی سؤالی از من نپرسیده است!
اولین کتاب شیعه
سلیم با ورود به مدینه و مشاهده جوّ حاکم، تألیف کتابش را آغاز کرد.بعضی کتاب سلیم را اولین کتاب اسلام دانسته‏اند. اما مسلم است که اولین کتاب مکتب شیعه، کتاب سلیم است. او احادیثش رامخفیانه جمع آوری می‏کرد.
شبهه
کتاب سلیم اولین کتاب شیعه نیست. زیرا مصحف حضرت فاطمه علیهاالسلام و تفسیر قرآن امیرمؤمنان علی علیه‏السلام قبل از کتاب سلیم نوشته شده است.
جواب: منظور از اولین کتاب شیعه کتابی است که یکی از مردم عادی نوشته است، نه یکی از معصومین.(۷)
اساتید
سلیم ۲۳ سال از محضر بزرگ‏ترین معلم بشریت بعد از نبی‏اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، یعنی علی علیه‏السلام استفاده کرد. او همچنین از محضر بزرگانی چون سلمان فارسی، ابوذر، جابربن عبداللّه انصاری، عبداللّه بن جعفرطیار، ابن عباس، عمار، براءبن عازب، ابوسعیدالخدری و... استفاده کرد.(۸)
شاگردان
شاگردان سلیم عبارتند از: ابان بن تغلب، ابان بن خلف، ابراهیم بن عثمان، ابراهیم بن عمر الیمانی، ابان بن ابی‏عیاش و...(۹)
احادیث سلیم
سلیم احادیث بسیاری را درفقه نقل کرده است. مسائل مهم زمان پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نیز در کتاب سلیم آمده است. او حادثه بزرگ غدیر خم، احتضار پیامبراکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، مانع شدن عده‏ای از وصیت آن حضرت، سقیفه و غصب خلافت را از زبان شاهدان نقل کرده است.
سلمان فارسی درسال ۱۶ ه .ق به مدائن رفت. سلیم برای نوشتن احادیث پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و حوادث عصر آن حضرت که سلمان به خاطر سپرده بود، بارها به مدائن سفر کرد.
سلیم در موسم حج با ابوذر به مکه رفت و خطبه آتشین ابوذر در کنار کعبه را نوشت. وی در سال ۳۴ ه .ق که ابوذر به ربذه تبعید شد، به آن جا سفر کرد تا احادیث بیش‏تری از صحابی رسول خدا بشنود.(۱۰)
از او نزدیک به ۸۵۰ روایت به دست ما رسیده است که بخشی از آن‏ها در کتابش آمده است و بخش دیگری از احادیثش را دیگران نقل کرداند.(۱۱)
سلیم درزمان حکومت امام علی علیه‏السلام
سلیم که جهاد علمی خودش را تا آن موقع به خوبی انجام داده بود، لباس رزم پوشید. در جنگ جمل، در خط مقدم سپاه امیرالمؤمنین علیه‏السلام قرار گرفت و گوشه هایی از این جنگ را در کتابش نوشت.
سلیم در سال‏های ۳۶ ـ ۳۸ ه .ق مکاتباتی که بین معاویه و امام علی علیه‏السلام رد و بدل شد، را نوشت. او در جنگ نیز شرکت کرد و حوادث آن را نوشت.
او در ذکر وقایع سال ۳۸ ه .ق شهادت محمدبن ابی‏بکر را ذکر می‏کند و می‏گوید: در همین سال، طفلی را نزد امیرالمؤمنین علیه‏السلام دیدم که سجاد علیه‏السلام بود.
سلیم در سال ۴۰ ه .ق در جنگ نهروان شرکت جست. در رمضان همان سال بود که بزرگ‏ترین مصیبت عمر خویش را دید که شهادت حضرت علی علیه‏السلام بود. او تا آخرین ساعات در کنار حضرت علی علیه‏السلام ماند و وصیت امیرمؤمنان به فرزندش امام حسن علیه‏السلام را نوشت.(۱۲)
سلیم در عصر سه امام دیگر
بعد از صلح امام حسن علیه‏السلام معاویه تمام تلاش خود را در راستای ترویج روش خلفای سه گانه به کاربست و مانع نقل احادیث شد. معاویه علاوه برآن، به جعل احادیث کذب پرداخت و مانع روشن شدن حقایق گشت. سلیم بعد از شهادت حضرت علی علیه‏السلام به جمع اصحاب امام حسن علیه‏السلام پیوست و صلح امام حسن علیه‏السلام با معاویه را نگاشت. امام حسن علیه‏السلام بعد از صلح به مدینه رفت و او در کوفه ماند. او در سال ۵۰ ه .ق که معاویه از مردم مدینه، بخصوص از قیس بن سعدبن عباده بیعت می‏گرفت، به مدینه سفر کرد که سفرش با شهادت غریبانه و مظلومانه امام حسن علیه‏السلام مصادف شد. اوبه خاطر جوّ مسموم جامعه تصمیم گرفت کتابش را از بین ببرد، اما بعد پشیمان شد.(۱۳)
بعد از شهادت امام حسن علیه‏السلام او از اصحاب و یاران امام حسین علیه‏السلام گشت. در سال ۵۸ ه .ق دو سال قبل از مرگ معاویه، با امام حسین علیه‏السلام به حج رفته و خطبه آن حضرت را در «منی» نقل کرد. این سخنرانی اولین جرقه انقلاب امام حسین علیه‏السلام بود.(۱۴)
از سرنوشت سلیم در جریان قیام امام حسین علیه‏السلام و قیام مختار چیزی در دست نیست، اما مورخان احتمال زیاد می‏دهند که در آن سال‏ها در زندان‏های عبیداللّه بن زیاد اسیر بوده باشد.
سلیم بعداز خلاصی از زندان، به امام زین العابدین علیه‏السلام پیوست و امام باقر علیه‏السلام را که هفت سال یا بیش‏تر داشت، ملاقات کرد.(۱۵) او همچنان بین کوفه و مدینه در رفت و آمد بود، تا این که حجّاج در سال ۷۵ ه .ق از طرف عبدالملک به کوفه آمد و حاکم آن جا شد. حجاج فوراً سراغ سلیم را گرفت. سلیم که جان خود را در خطر دید، از کوفه گریخت و به طرف ایران آمد و در شهر نوبندجان فارس (نوبندگان ممسنی) به ابان بن ابی‏عیاش، که احتمالاً نسبتی با او داشت، پناه برد. ابان در آن زمان جوان ۱۴ ساله‏ای بود که می‏توانست قرآن بخواند. او از سلیم سؤالاتی راجع به حوادث صدر اسلام و جنگ‏های پیامبرگرامی اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏پرسید و سلیم جوابش را می‏داد. بعد از مدتی که باهم کاملاً آشنا شدند، سلیم به ابان گفت: آنچه را دوست داشتم، در تو دیدم. لذا کتابم (با ارزشمندترین چیزی که دارم) را به تو می‏دهم، به شرط این که:
۱ ـ تا زنده‏ام به کسی، چیزی نگویی.
۲ ـ بعد از مرگم، از این کتاب فقط برای شیعیان و محبان علی علیه‏السلام حدیث بخوانی.
۳ ـ هرگاه احساس کردی حادثه‏ای می‏خواهد برایت اتفاق بیفتد، کتاب را به یکی از شیعیان راستین علی علیه‏السلام بدهی.
ابان شرایط را پذیرفت و سلیم یک بار از اول کتاب تا آخرش را خواند تا ابهامی باقی نماند. سپس کتاب را به ابان داد.(۱۶)
سرنوشت کتاب سلیم
ابان کتاب را از سلیم گرفت و به وصیت‏های او عمل کرد و در حفظ آن کوشید. روایاتی را هم خودش بر صفحات کتاب افزود و یک ماه قبل از مرگش، در عالم رؤیا سلیم را درخواب دید که می‏گفت: ای ابان! تو چند روز دیگر خواهی مرد. درباره امانتی من از خدا بترس! مبادا آن کتاب ضایع شود و به آنچه به من قول داده‏ای، عمل نکنی؟! این کتاب را به دست یکی از شیعیان امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام بده و به قولت وفاکن.
ابان از خواب برخاست و طبق هر روز، بیرون رفت و عمربن اذینه را ملاقات کرد و کتاب را به او داد و یک ماه بعد در گذشت.
عمربن اذینه کتاب را در دسترس هفت نفر از صحابی معصومین علیهم‏السلام از جمله: محمدبن بن ابی‏عمیر، حمادبن عیسی و... قرار داد، تا از روی آن بنویسند. این کتاب سلسله وار نقل شده، تا اکنون به دست ما رسیده است. از این کتاب ۱۰ نسخه در کتابخانه‏های ایران، عراق و هند موجود است. این کتاب سه بار مورد تحقیق علما قرار گرفت و مکرراً چاپ شد و همچنین سه بار به زبان فارسی مورد تحقیق قرار گرفت و بارها چاپ شد. یک بار نیز به زبان اردو ترجمه شد. از این کتاب بیش از ۱۳۵ نفر حدیث نقل کرده‏اند که نشانگر اعتبار فراوان آن است.(۱۷)
این کتاب به اسم‏های مختلفی نام گذاری شده است. مشهورترین نامش «کتاب سلیم» است. «اسرار آل محمد علیهم‏السلام » و «کتاب السقیفه» نامه‏های دیگر آن است.(۱۸)
سلیم و کتابش از دیدگاه معصومین علیهم‏السلام
سلیم خطاب به امیرالمؤمنین علیه‏السلام عرض کرد: از خدا بخواهید مرا در دنیا و آخرت از اولیای شما قرار دهد. آن حضرت فرمود: بارالها! سلیم را از اولیای ما قرار بده.
حضرت علی علیه‏السلام به سلیم فرمود: ولایت ما که خداوند معرفت آن را به شما داده و بدین وسیله به شما منت گذارده است، خبره شدن در آن از شناخت طلا و نقره مشکل‏تر است. عده کمی از امت به آن معرفت دارند. پس خدا را شکرکن و آنچه به تو عطا کرده است، را با سپاسگزاری حفظ کن. خداوند ولایت ما را که تو داری، فقط به انتخاب شدگان از خلقش می‏دهد.(۱۹)
سلیم احادیثی را از کتابش برای امام حسن و امام حسین علیهماالسلام خواند که آن‏ها در جواب فرمودند: این جا درست است و ما از پدرمان شنیده‏ایم.
ابان بن ابی‏عیاش می‏گوید: بعد از مرگ سلیم، به بصره رفتم وحسن بصری را دیدم. کتاب را مخفیانه به او نشان دادم. مقداری از کتاب را خواند و گفت: سلیم درست نوشته است، من هم این احادیث را از امیرالمؤمنین علیه‏السلام شنیده‏ام. بعد از آن، به مکه و مدینه رفتم و به خدمت امام زین العابدین علیه‏السلام رسیدم. ابوالطفیل و عمر بن ام‏سلمه، دو نفر از صحابه رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله هم درحضورش بودند، سه روزمتوالی کتاب را به ابوالطفیل و عمربن ام سلمه دادم و آن‏ها کتاب را نزد امام سجاد علیه‏السلام خواندند. در پایان روز سوم، آن حضرت فرمود: سلیم راست گفته است و این‏ها احادیث ماست و به آن‏ها علم داریم. ابوالطفیل و عمربن ام سلمه نیز گفتند: همه این احادیث را از زبان پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، علی علیه‏السلام و سلمان و... شنیده‏ایم.
ابان حدیثی از احادیث کتاب سلیم را برای امام باقر علیه‏السلام و امام صادق علیه‏السلام ، جداگانه خواند و هر دو امام فرمودند: سلیم راست گفته است.(۲۰)
امام صادق علیه‏السلام در مورد کتاب سلیم می‏فرماید: اگر شیعیان ما کتاب سلیم را نداشته باشند، مثل این است که چیزی از احکام ما را نمی‏دانند. کتاب سلیم الفبای شیعه و سری از اسرار آل محمد است.(۲۱)
سلیم و کتابش از دیدگاه بزرگان
ابان بن ابی‏عیاش: هیچ کس را مثل او بزرگوار، متواضع و ناراحت از شهرت اسمی ندیدم. او پیرمردی متعبد و نورانی بود.(۲۲)
نجاشی: او از اصحاب حضرت علی علیه‏السلام و صاحب کتاب مشهوری است.(۲۳)
شیخ طوسی: او هماره همراه حضرت علی علیه‏السلام بود.(۲۴)
علی بن احمدالحقبقی: او از اصحاب خاص حضرت امیرالمؤمنین علیه‏السلام بود.(۲۵)
علامه مامقانی: او از اصحاب حضرت علی علیه‏السلام و از علمای مشهور عامه و خاصه است.
علامه حلی: او در فن خود مجتهد بود.(۲۶)
میرزا محمدباقر خوانساری: اواز یاران اهل‏بیت علیهم‏السلام ، از کسانی بود که به ائمه عشق می‏ورزیدند، از اصحاب خاص امیرمؤمنان علیه‏السلام بود؛ نزد ائمه بی‏نهایت محبوب بود و مکانی رفیع داشت و به منزله ارکان اربعه بود. او در دین خود محکم و استوار بود.(۲۷)
کشی: به صحت کتابش شهادت می‏دهم.(۲۸)
علامه امینی: او یکی از تابعین کبیر و کسی است که شیعه و غیر شیعه به او و کتابش استناد می‏کنند. او مورد اعتماد بزرگانی چون حکانی است.(۲۹)
نعمانی: کتاب سلیم اصلی از اصول است.(۳۰)
قاضی بدرالدین سبکی و ابن ندیم، از علمای بزرگ اهل‏سنت: کتاب سلیم اولین کتابی است که در شیعه پیدا شده است.(۳۱)
شیخ صدوق، کلینی، ابن بابویه، علامه مجلسی، شیخ بهائی، محدث نوری، شیخ مفید، شیخ حرعاملی، ابن شهرآشوب، طبرسی و... ضمن نقل حدیث، او را مورد اعتماد و ثقه می‏دانند.
چند گل از گلستان روایاتش
۱ ـ سلیم می‏گوید: به مقدادگفتم: بهترین فضیلتی که از پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله راجع به علی علیه‏السلام شنیده‏ای، بگو. مقداد گفت: از پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله شنیدم که فرمود: «علی حاکم و قاضی این امت است. راه مستقیمی است که برای نجات از گمراهی می‏توان به آن پناه برد و از کوردلی بیدار گشت. به وسیله او می‏توان از ترس درامان بود و از مرگ (دل) به او پناه برد. و به وسیله او گناهان محو و ظلم و ستم دفع می‏شود. و رحمت می‏آید. او چشم بینای خدا و گوش شنوا و زبان گویای خدا در میان خلق خداست. او طناب قوی و محکم خداوندی است و ریسمان مورد اعتماد خداست که پاره شدن ندارد. او دژ خداوند است که هرکس وارد آن دژ شد، درامان است. علی وسیله هدایت خداوند و پل صراط در قیامت است. (همه اعمال با او سنجیده می‏شود.) هرکه او را بشناسد، به سوی بهشت و نجات راه پیدا می‏کند و هرکه او را انکار کند، با صورت به آتش می‏افتد.»(۳۲)
۲ ـ سلیم از ابن عباس نقل می‏کند: روزی پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله درحضور جمعی، سرنوشت اهل‏بیت خود را می‏گفت؛ تا این که علی علیه‏السلام درحالی که می‏گریست، از جا برخاست و فرمود: پدر و مادرم فدای تو! یا رسول‏اللّه! آیا شما نیز کشته می‏شوید؟
فرمود: «آری. من با زهر شهید می‏شوم و تو با شمشیر. محاسنت از خون سرت خضاب خواهد شد. پسرم، حسن با زهر و حسینم با شمشیر کشته خواهند شد. او را طغیانگر، فرزند طغیانگر و زناکار، فرزند زناکار خواهد کشت.(۳۳)
۳ ـ سلیم از امام علی علیه‏السلام نقل می‏کند که فرمود: نفاق برچهار چیز استوار است:
۱ ـ هوس‏رانی۲ ـ تسامح
۳ ـ کینه توزی۴ ـ طمع(۳۴)
وفات
سلیم بعد از عمری تلاش و پیکار در میدان‏های جنگ و فعالیت در عرصه‏های فرهنگی، در سال ۷۶ ه .ق در ۷۸ سالگی، در شهر نوبندجان فارس به دیار باقی شتافت و ظاهراً در همان جا به خاک سپرده شد.(۳۵)
عده‏ای از مورخان فوت او را در سال ۹۰ ه .ق می‏دانند.(۳۶)
________________________________
۱ ـ قهرمانان اسلام، ج ۱، ص ۱۵۲.
۲ ـ رجال نجاشی، ص ۸.
۳ ـ موسوعه قبائل العرب، ج ۲، ص ۳.
۴ ـ کتاب سلیم، ج ۱، ص ۴۴.
۵ ـ تنقیح المقال فی‏احوال الرجال، ج ۲، ص ۵۲.
۶ ـ کتاب سلیم، ج ۱، ص ۴۶.
۷ ـ اسرار آل محمد(ص) ترجمه انصاری، ص ۲۸.
۸ ـ همان، ص ۴.
۹ ـ معجم رجال الحدیث، ج ۸، ص ۲۲۱.
۱۰ ـ کتاب سلیم، ج ۱، ص ۴۷.
۱۱ ـ معجم رجال الحدیث، ج ۸، ص ۲۲۱.
۱۲ ـ کتاب سلیم، ج ۱، ص ۴۷.
۱۳ ـ تنقیح المقال، ج ۲، ص ۵۲.
۱۴ و ۱۵ ـ الغدیر، ج ۱، ص ۱۹۸.
۱۶ ـ تنقیح المقال، ج ۲، ص ۵۳.
۱۷ ـ اسرار آل محمد(ص)، ص ۳۸.
۱۸ ـ الغدیر، ج ۱، ص ۸۱.
۱۹ ـ اسرار آل محمد، ص ۱۰.
۲۰ ـ رجال الکشی، ص ۱۰۴ و بحارالانوار، ج ۳۶، ص ۲۷۳.
۲۱ ـ تنقیح المقال، ج ۲، ص ۵۳.
۲۲ ـ رجال علامه حلی، ص ۸۳ و اسرار آل محمد(ص)، ص ۹.
۲۳ ـ رجال نجاشی، ص ۸.
۲۴ ـ رجال طوسی، ص ۹۱.
۲۵ ـ رجال علامه حلی، ص ۸۳.
۲۶ ـ تنقیح المقال، ج ۲، ص ۵۳.
۲۷ ـ روضات الجنات، ج ۴، ص ۶۶.
۲۸ ـ رجال علامه حلی، ص ۸۳ و رجال الکشی، ص ۱۰۴.
۲۹ ـ الغدیر، ج ۱، ص ۶۶.
۳۰ ـ تنقیح المقال، ج ۲، ص ۵۳.
۳۱ ـ اسرار آل محمد، ص ۹.
۳۲ ـ بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۸۴ و اسرار آل محمد(ص)، ص ۲۴۰.
۳۳ و ۳۴ ـ اسرار آل محمد(ص)، ص ۲۲۲.
۳۵ ـ همان، ص ۲۹.
۳۶ ـ همان و الغدیر، ج ۱، ص ۸۱


سه تن از اصحاب ایرانی امام محمد باقر(علیه السلام)



سه تن از اصحاب ایرانی امام محمد باقر(علیه السلام)

ورود اسلام به ایران و گرایش ایرانیان به این دین مبین، یکی از مهم ترین حوادث تاریخی، برای ملت ایران است. گرچه اسلام با شتاب خیره کننده ای در ایران پیش رفت؛ ولی حاکمیت عقیدتی اسلام بسیار آرام و ریشه دار صورت پذیرفت و توجه اسلام به حق و عدالت اجتماعی از مهم ترین عوامل گرایش ایرانیان به اسلام بود.
ایرانیان پس از گرایش به اسلام، روح و معنی اسلام را در خاندان اهل بیت علیهم السلام یافتند و با خاطره شیرینی که از حکومت عدل حضرت علی علیه السلام داشتند، تحققّ عدالتِ اجتماعی را در مکتب فرزندان او یافتند. آنان با مشاهده سجایای اخلاقی، علمی، دینی، سادگی و بی آلایشی اهل بیت علیهم السلام و شیعیان آنان، به مکتب تشیّع گرایش پیدا کردند و برخی جزء اصحاب ائمّه اطهارعلیهم السلام شدند که به مرور زمان بر تعداد آنان افزوده شد.(۱)
امام محمدباقرعلیه السلام با تأسیس اوّلین دانشگاه اهل بیت علیهم السلام، شاگردان و اصحاب بسیاری را تربیت کرد و صدها فارغ التّحصیل در موضوع های گوناگون به جامعه عرضه نمود. شیخ الطّائفه (شیخ طوسی) در رجال خود، اصحاب و شاگردان امام محمد باقرعلیه السلام را ۴۶۲ مرد و دو زن دانسته (۲) که در میان آنان برخی از نظر اعتبار و وثاقت مورد اتّفاق اهل سنّت و امامیّه اند و برخی از فقیه ترین فقیهان صدر اسلام محسوب می شوند. در این میان عدّه ای از ایرانیان افتخار شاگردی و ملازمت با امام محمدباقرعلیه السلام را داشتند. گرچه نمی توان نام تمامی اصحاب ایرانی امام محمد باقرعلیه السلام را از منابع رجالی و روایی استخراج نمود؛ ولی سعی شده چند تن از یاران ایرانی امام پنجم را به طور مختصر معرّفی و خدمات آنها را ذکر نماییم.
حمّاد بن ابی سلیمان
ابو اسماعیل حمّاد بن ابی سلیمان از ایرانیان مقیم کوفه است. پدرش فرمانروای اصفهان بود که در جریان فتح آن شهر در زمان خلیفه دوم به دست ابو موسی اشعری به همراه خانواده اسیر شد و سپس در حضور خلیفه دوم، اسلام آورد. وی از جمله ده موالی بود که معاویه در جریان جنگ صفّین به ابوموسی اشعری بخشید و ابوموسی او را به پسرش ابراهیم داد و ابراهیم او را آزاد کرد و سپس پدر حمّاد در کوفه ساکن گشت.(۳)
ابوسلیمان در کوفه به زندگی جدید خود پرداخت و فرزندش را به تحصیل علم و دانش گمارد؛ به طوری که حمّاد در زمره دانش آموختگان مشهور کوفه قرار گرفت.
حمّاد پس از کسب علوم مقدّماتی وارد دانشگاه امام باقر و امام جعفر صادق علیهما السلام شد(۴) و به حدّی در کسب دانش پیش رفت که دانشمندان اسلامی از وی به عنوان امام، مجتهد، فقیه، جواد و کریم یاد کرده اند و او را به کثرت حدیث توصیف نموده اند.
ابن سعد از حمّاد بن زید نقل می کند: حمّاد بن ابی سلیمان به بصره مسافرت کرد. پس از بازگشت، از وی پرسیدند: بصریان را چگونه یافتی؟ گفت: آنان شاخه ای از اهل شام هستند که در نزدیکی ما فرود آمده اند. حمّاد بن زید می افزاید: یعنی آنان درباره علی علیه السلام چون ما نیستند.
سید محمد امین این گفتار حمّاد را نشانه تشیّع او می داند؛ به جهت اینکه بصریان از امیرمؤمنان علیه السلام روی گردان و اهل کوفه، شیعه آن حضرت بودند.(۵)
حمّاد پس از خدمات زیادی که در طول عمر خود انجام داد، در سال ۱۲۰ ق. و در کهولت سن وفات یافت.(۶)
داوود بن ابی هند سرخسی
داوود بن ابی عذافر قشیری سرخسی، اصالتاً خراسانی و اهل سرخس است. ذهبی زادگاه وی را شهر مرو می داند و چون داوود مدّتی در بصره اقامت داشته به بصری نیز شهرت یافته است.(۷)
نام پدرش دینار بن عذافر، معروف به ابی هند است. داوود چون پدرش مولای زنی از قشیری ها بود، به این جهت به قشیری نیز شهرت دارد.
داوود از طریق خیّاطی یا فروش خز، گذران زندگی می کرد و در کنار آن به تحصیل علم و دانش نیز می پرداخت. او از اصحاب ایرانی امام محمد باقرعلیه السلام است.(۸) مامقانی اظهار می دارد که وی باید امامی مذهب باشد که صاحب الذّریعه و اعیان الشّیعه به امامی بودن و تشیّع او تصریح کرده اند.(۹)
داوود در علم تفسیر از علمای مشهور عصر بود. او تفسیری داشت معروف به تفسیر ابن ابی هند(۱۰) که اثری از آن نمانده است. علاوه بر آن، او فقیهی کامل بود که از دوران جوانی در زمان حسن بصری فتوا می داد. حماد بن زید می گوید: در فقه احدی را برتر از داوود ندیدم.(۱۱) علمای اهل سنّت داوود را از راویان موثّق به شمار می آورند و علاّمه امینی وی را فردی دانسته است که همگان در ثقه بودنش اتّفاق نظر دارند.(۱۲)
داوود علاوه بر شهرت علمی، در زهد و تقوا نیز شهره بود. او چهل سال پنهان از دیگران، روزه گرفت؛ بدین ترتیب که به هنگام خروج از خانه، با تظاهر به نداشتن روزه، غذای خود را بر می داشت و به دنبال کسب روزی بیرون می رفت؛ ولی در بین راه، آن را به فقرا می داد و شب هنگام به خانه برمی گشت و افطار می کرد.
یکی از کارهای او، نصیحت به جوانان است. محمد بن ابی عدی در حکایتی از دوران جوانی خود می گوید: روزی داوود به ما رو کرد و گفت: ای جوان ها! برایتان از مطلبی خبر می دهم که شاید برای برخی مفید باشد. خردسال که بودم به بازار می رفتم و هنگامی که آهنگ بازگشت به منزل می نمودم، با خود شرط می کردم که تا رسیدن به فلان مکان، ذکر خدای تعالی بگویم و چون به آن مکان می رسیدم تا مکان بعدی همین کار را تکرار می کردم تا آنکه به منزل می رسیدم.(۱۳)
مرگ داوود در سال ۱۴۰ ق. در راه مکّه اتّفاق افتاد.
محمّد بن اسحاق
محمّد بن اسحاق بن یسار بن خیار (ابوعبدالله) از موالیانی است که پدرانش مسیحی بودند و یسار بن خیار یا یسیار بن کوتان از مسیحیانی بود که در «نُفیره»، روستایی در حوالی عین التّمر زندگی می کردند و این منطقه، جزء ایران و از نواحی تابعه عصر ساسانی بود. خالد بن ولید پس از فتح این نواحی، یسار را همراه چهل تن دیگر به اسارت گرفت و به مدینه برد. یسار پس از ورود به مدینه، مولای قیس بن مخرمه شد.(۱۴)
یسار، سه پسر به نام های: اسحاق، موسی و عبدالرّحمن داشت که هر سه از محدّثان و راویان حدیث بودند. اسحاق با دختر یکی از موالی ازدواج کرد که حاصل آن، سه پسر و یکی از آنها محمد بود.
محمد در سال ۸۰ یا ۸۵ ق. در مدینه متولّد شد(۱۵) و دوران کودکی و نوجوانی را در این شهر که مرکز عمده حدیثی بود، گذراند. وی سپس در ۳۰ سالگی برای بهره گیری از اخبار سیره نویسان، به مصر رفت و پس از پیروزی عباسیان بر امویان، به عراق آمد و مدتی در کوفه و ری اقامت گزید. در زمان خلافت منصور، کتاب معروف خود مغازی را تألیف کرد و در میان مردم کوفه و سایر مناطق منتشر ساخت. کتاب سیره او اوّلین سیره نسبتاً جامعی است که به دلیل نظمِ منطقی موجود در آن، به عنوان نخستین کار اصیل در این زمینه شناخته شده است.
محمد بن اسحاق، محدّث و اوّلین سیره نویسی است که زندگانی پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم را به رشته نگارش در آورده است. شیخ طوسی و برقی او را در شمار اصحاب امام باقر و امام صادق علیهما السلام نام برده اند(۱۶) و برقی پدرش اسحاق را نیز از اصحاب امام باقرعلیه السلام دانسته است.(۱۷)
ابن اسحاق، زمانی که در مدینه بود، به شیعه بودن متهم شد و چون در کتابش، روایات «وانذر عشیرتک»، «حدیث غدیر»(۱۸)، حدیث بلند «الجنان والنوق» را از امام باقرعلیه السلام (۱۹) و دیگر احادیث را در اثبات خلافت علی علیه السلام نقل نمود، به تشیّع متّهم شد و حتّی علمای اهل سنّت - از جمله خطیب بغدادی - او را به تشیّع متّهم کردند.(۲۰)
شیخ طوسی و کشّی او را از دوستداران و عاشقان اهل بیت علیهم السلام می دانند.
ابن اسحاق، حافظه بسیار قوی داشته و احادیث زیادی را حفظ بوده است و به خاطر حافظه بی مانند، او را «امیرالمحدّثین» خوانده اند. او با نوشتن سیره یا مغازی، سنّت و احادیث پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم را حفظ و در اختیار مسلمانان قرار داد. وی برای جمع آوری اخبار، به بصره، کوفه، مصر، بغداد، و ری سفرهای طولانی نمود. به جز کتاب مغازی یا سیره، چند کتاب به او منسوب است. از جمله: الفتوح، سیرالعرب، اخبار صفّین و حدیث المعراج و الاسراء.(۲۱)
محمد بن اسحاق عاقبت در سال ۱۵۱ ق. در بغداد در گذشت و در مقابر خیزران دفن گردید.
__________________________
۱.خدمات متقابل اسلام وایران،مرتضی مطهّری،ص ۱۱۲.
۲. رجال طوسی، محمد بن حسن طوسی، اسلامی، قم، ۱۴۱۵ ش.
۳. راویان مشترک،حسن عزیزی،پرویزرستگار،یوسف بیات،دفترتبلیغات اسلامی قم،۱۳۸۱ش،ج ۱،ص ۲۶۲.
۴. رجال طوسی، ص ۱۱۶ و ۱۷۲.
۵. اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج ۶، ص ۲۲۳.
۶. تاریخ خلیفه، خلیفه بن خیاط العصفری، دارالفکر، بیروت، ۱۴۱۴ ق، ص ۲۷۵.
۷. رجال طوسی،ص ۱۲۰؛معجم الرجال،ج ۲،ص ۲۷۹.
۸. رجال طوسی، ص ۱۲۰.
۹. الذریعه، آقا بزرگ تهرانی، اسماعیلیان، قم ۱۴۱۸ ق، ج ۴، ص ۲۴۰؛ اعیان الشیعه، ج ۶، ص ۳۶۶.
۱۰. فهرست ابن ندیم، ص ۳۶.
۱۱. راویان مشترک، ج ۱، ص ۳۰۰.
۱۲.الغدیر،علامه عبدالحسین امینی،ترجمه زین العابدین قربانی، بنیاد بعثت، تهران ۱۳۶۲ ق، ج ۸،ص ۳۱۸.
۱۳. راویان مشترک، ج ۱، ص ۳۱۸.
۱۴. فتوح البلدان، ابی الحسن بلاذری، دارالکتب العلمیه، بیروت، ۱۹۷۹ م، ص ۲۴۸.
۱۵. سیر الاعلام النبلاء، ذهبی، ج ۷، ص ۳۴؛ دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، تهران، ۱۳۷۴ ش ،ج ۳، ص ۵.
۱۶. رجال طوسی، ص ۲۸۱ و ۳۱۱.
۱۷. رجال برقی، ابوجعفر احمد بن محمد بن خالد، القیوم، قم، ۱۴۱۹ ق، ص ۱۰ و ۲۰.
۱۸. الغدیر، ج ۱، ص ۷۵.
۱۹. این حدیث شامل پاسخ حضرت پیامبر(ص) به پرسشی از آیه شریفه یوم نحشرالمتقین(مریم / ۸۵) خطاب به علی(ع) است.
۲۰. تاریخ بغداد،ابن بکراحمدبن علی خطیب بغدادی، دارالکتب علمیه، بیروت، ۱۴۱۷ ق، ج ۱،ص ۲۲۴.
۲۱. دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، ج ۳، ص ۹.


داستان مسابقه تیراندازی امام باقر (ع)




داستان مسابقه تیراندازی

امام صادق (ع) می‏فرماید:
در یکی از سالها که هشام بن عبد الملک برای انجام مراسم حج به مکه آمده بود، امام باقر (ع) نیز در مکه حضور داشت.
در آن سفر امام باقر (ع) برای مردم سخنرانی کرد و از جمله سخنان آن حضرت چنین بود:
سپاس مخصوص خداوندی است که محمد (ص) را به پیامبری مبعوث کرد و ما ـ خاندان نبوت ـ را به وسیله او کرامت بخشید.ما برگزیدگان خدا بر خلق اوییم و انتخاب شده از میان بندگان وی هستیم و ما خلفای الهی می‏باشیم.پس آن کس که از ما پیروی کند، سعادتمند است و کسی که ما را دشمن بدارد و با ما مخالفت کند، شقی و نگونبخت خواهد بود.
این سخنان به هشام گزارش شد و زمینه خشم شدید او را فراهم آورد، اما در چنان شرایطی صلاح ندید که متعرض امام باقر (ع) شود.زمانی که به دمشق بازگشت و ما هم به مدینه بازگشتیم، به وسیله نامه از کارگزار خویش در مدینه خواست تا من و پدرم (محمد بن علی علیه السلام) را به دمشق بفرستد.
زمانی که وارد دمشق شدیم هشام تا سه روز اجازه نمی‏داد که نزد او برویم.تا این که سرانجام، روزچهارم به ما اجازه ورود داد.وقتی که ما در آستانه ورود قرار داشتیم، هشام ـ که نفرین خدا بر او باد ـ به اطرافیانش دستور داده بود تا پس از او، هر یک به امام باقر (ع) ناسزا بگویند و وی را سرزنش کنند!
امام باقر (ع) وارد محفل هشام شد، و بدون این که توجه خاصی به هشام داشته باشد و احترام ویژه‏ای برای او قایل شود، در جمله‏ای عام که شامل همه اهل مجلس می‏شد گفت: السلام علیکم، سپس بدون اجازه خواستن از هشام، در مکان مناسب بر زمین نشست.
هشام بشدت خشمگین می‏نمود، زیرا اولا به شخص او سلام ویژه‏ای که به خلفا داده می‏شد، داده نشد، و ثانیا امام باقر (ع) برای نشستن از او اجازه نخواست! هشام گفت: ای محمد بن علی! همواره یک نفر از شما خاندان، وحدت مسلمانان را شکسته و می‏شکند و مردم را به سوی خود فرا می‏خواند و از روی سفاهت و جهل، گمان دارد که امام است.
هشام شروع به سرزنش کرد و چون او ساکت شد، یکایک مجلسیان او، سخنان توهین آمیز و نیش آلود او را پی گرفتند.چون سخنانشان پایان یافت، امام باقر از مکانی که نشسته بود برخاست و ایستاده چنین سخن گفت: ای مردم به کدامین سو می روید! و شما را به کجا می‏برند! خداوند نسل پیشین شما را به وسیله ما خاندان هدایت کرد و نسلهای آینده شما نیز باید به وسیله ما راه یابند.اگر شما پادشاهی زود گذر دنیا را دارید، ما در آینده فرمانروایی خواهیم داشت.پس از فرمانروایی ما، هیچ حاکمیتی و پادشاهی نیست، زیرا ما اهل فرجامیم و خداوند فرموده است: «و العاقبه للمتقین» .
سخن که بدین جا انجامید، هشام دستور داد تا پدرم امام باقر را به زندان ببرند و محبوس سازند.اما امام در زندان ساکت نبود و زندانیان را مورد انذار و بیدار باش قرار داده، مطالب بایسته را با ایشان در میان می‏گذاشت، به گونه‏ای که همگان به او دلبسته شدند .
زندانبان از این جریان بر آشفت و وقایع را به هشام گزارش کرد.
هشام دستور داد تا امام را از زندان رها سازند و نزد او بفرستند.
امام صادق (ع) می‏فرماید: در این ماجرا من همراه پدرم وارد دربار هشام شدیم، او بر تخت نشسته بود و درباریان و ارتشیانش با سلاح ایستاده بودند.
تابلو هدف را در برابر جمع نصب کرده و بزرگان قوم مشغول هدف گیری و تیر اندازی بودند .
با ورود ما به آن جمع ـ در حالی که پدرم جلوتر حرکت می‏کرد و من پشت سر وی بودم ـ نگاه هشام به پدرم افتاد و گفت: ای محمد! تو هم با بزرگان قوم من وارد مسابقه شو و تیر اندازی کن.
امام باقر فرمود: من دیگر سنم از این کارها گذشته است، اگر صلاح بدانی من معاف باشم .هشام گفت: به حق کسی که ما را با دینش عزت بخشید و محمد (ص) را مبعوث‏کرد تو را معاف نخواهم داشت.سپس به یکی از بزرگان بنی امیه اشاره کرد تا کمانش را به پدرم بدهد.
پدرم کمان را گرفت.تیری در چله کمان نهاد و نشانه گرفت و رها کرد، تیر در نقطه وسط هدف نشست، پدرم تیر دوم را نشانه گرفت، تیر دوم در وسط تیر اول فرود آمد و همین طور تا نه تیر...!
هشام بشدت مضطرب شده بود و قرار نداشت و نمی‏توانست خویشتنداری کند.تا این که گفت: ای ابو جعفر! تو می‏گفتی که سنت از این کارها گذشته! در حالی که تو قهرمان تیر اندازان عرب و عجم هستی.
این سخن را گفت، ولی بسرعت از گفته خویش پشیمان شد.
هشام سعی داشت که خود را به عواقب ریختن خون پدرم گرفتار نسازد، (زیرا دریافته بود که کشتن اهل بیت بهای سنگینی برای حکومتها داشته است) .
هشام به زمین خیره شده بود در حالی که من و پدرم در مقابلش ایستاده بودیم.ایستادن ما به طول انجامید و پدرم خشمگین شد، هشام از نگاههای غضب‏آلود پدرم به آسمان، شدت خشم او را دریافت و گفت: ای محمد! نزدیکتر بیا...پدرم به طرف تخت او رفت، من هم همراه پدرم بودم.
هشام از جای برخاست و با پدرم معانقه کرد و او را در سمت راست خود جا داد.سپس با من معانقه کرد و من هم سمت راست پدرم نشستم.
هشام با تمام توجه مشغول گفتگو با پدرم شد و گفت: ای محمد! قریش همواره بر عرب و عجم پیشوایی خواهد داشت، تا زمانی که چون تویی در میان قریش باشد.
براستی چه نیک تیر می‏اندازی.
چه مدت تمرین کرده‏ای تا چنین مهارتی به دست آورده‏ای؟
پدرم گفت: می‏دانی که مردم مدینه در کار تیر اندازی دستی دارند.من هم در دوره جوانی گاهی تیر اندازی داشته‏ام، اما مدتهاست که ترک کرده‏ام.و از آن پس، این نخستین بار بود که در حضور تو تیر انداختم.
هشام گفت: هرگز مانند کار تو را از کسی ندیده بودم و گمان نمی‏کنم روی زمین کسی بتواند این گونه تیر اندازی کند.آیا جعفر هم می‏تواند همین گونه هدف بگیرد؟
امام باقر (ع) فرمود: ما کمالها و حقایق دین را به ارث می‏بریم، همان دین کاملی‏که خداوند درباره آن فرموده است:
«الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا» (۱)
امروز دینتان را کامل کردم و نعمت را بر شما تمام ساختم و اسلام را به عنوان دین برایتان رضا دادم.و زمین هیچگاه خالی از انسان کامل نخواهد بود.
هشام با شنیدن این سخنان، چهره‏اش سرخ و حالش دگرگون شد و سؤالها و اشکالهای متعددی را مطرح کرد و امام هم به هر یک پاسخ داد...
___________________
۱ ـ مائده/ .۳


امام محمد باقر (ع) و مطالبی پیرامون عصر ظهور امام زمان (عج)



این آگاهیها و اطلاع‏رسانی آن ستارگان هدایت موجب شده است که اهل ایمان و منتظران حکومت عدل حضرت مهدی علیه‏السلام بیش از پیش امیدوار و دلبسته آن عصر گشته، نسلهای بعدی را نیز با این فرهنگ مأنوس کنند.
دلدادگان فرهنگ انتظار با همه مشکلات و گرفتاریهایی که دشمنان برایشان فراهم می‏آورند، هرگز امید به رسیدن آن روز دیدنی و لذتبخش را از دست نمی‏دهند، بلکه شوق و عشقشان بیشتر می‏شود و زیر لب زمزمه می‏کنند:
چه خوش باشد که بعد از انتظاری به امیدی رسد امیدواری
سخن از خصوصیات انقلاب جهانی آن یار سفر کرده، زمانی شیرین‏تر می‏شود که امامان معصوم علیهم‏السلام ویژگیها و نشانه‏های عصر ظهور حضرت قائم آل محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را برایمان توصیف کنند و بذر امید و آرزوی استقرار دولت کریمه امام زمان علیه‏السلام را در دلهای به انتظار نشسته‏مان شکوفا گردانند تا رایحه دل‏انگیز دوران ظهور در روح و جسم انسانهایِ خسته از ظلم و ناعدالتی و فتنه و فساد، حیاتی تازه ببخشد.
اگر آن نائب رحمان ز درم بازآید *** عمر بگذشته به پیرانه سرم بازآید
دارم امید خدایا که کنی تأخیری *** در اجل تا به سرم تاج سرم بازآید
گر نثار قدم مهدی هادی نکنم *** گوهر جان به چه کار دگرم بازآید
آن‏که فرق سر من خاک کف پای وی است *** پادشاهی کنم ار او به سرم بازآید
کوس نو دولتی از بام سعادت بزنم *** گر ببینم که شه دین ز درم بازآید
می‏روم در طلبش کوی به کو دشت به دشت *** شخصم ار باز نیاید خبرم بازآید
«فیض» نومید مشو در غم هجران و منال *** شاید ار بشنود آه سحرم، بازآید
منتظران مژده باد
امام باقر علیه‏السلام در گفتاری امیدآفرین و نشاط‏بخش به منتظران حقیقی آن حضرت مژده می‏دهد که «یَأْتِی عَلَی النّاسِ زَمانٌ یَغِیبُ عَنْهُمْ اِمامُهُمْ فَیاطُوبی لِلثّابِتِینَ عَلی اَمْرِنا فِی ذلِکَ الزَّمانِ اِنَّ اَدْنی ما یَکُونُ لَهُمْ مِنَ الثّوابِ اَنْ یُنادِیَهُمُ الْبارِی‏ءُ عَزَّ وَجَلَّ عِبادِی آمَنْتُمْ بِسِرّی وَصَدَّقْتُمْ بِغَیْبی فَأَبْشِرُوا بِحُسْنِ الثَّوابِ مِنّی؛(۱) بر مردم زمانی می‏آید که امامشان از منظر آنان غایب می‏شود. خوشا به حال آنان‏که در آن زمان در امر [ولایت] ما اهل بیت ثابت‏قدم و استوار بمانند! کمترین پاداشی که به آنان می‏رسد، این است که خدای متعال خطابشان می‏کند و می‏فرماید: بندگان من! شما به حجت پنهان من ایمان آوردید و غیب مرا تصدیق کردید. پس بر شما مژده باد که بهترین پاداش من در انتظارتان است.»
آن‏گاه امام باقر علیه‏السلام ادامه داد: «خداوند متعال به خاطر ارج‏گذاری از چنین منتظران راستینی به آنان می‏فرماید: شما مردان و زنان، بندگان حقیقی من هستید. رفتار نیک و شایسته‏تان را می‏پذیرم و از کردار ناپسندتان عفو می‏کنم و به خاطر شما سایر گنهکاران را می‏آمرزم و بندگانم را به خاطر شما با باران رحمت خود سیراب و از آنان بلا را دفع می‏کنم. ای عزیزترین بندگان من! اگر شما نبودید، عذاب دردناک خود را به مردم نافرمان نازل می‏کردم.»(۲)
یاران وفادار
پیشوای پنجم علیه‏السلام در توصیف یاران حضرت مهدی علیه‏السلام که در زمان غیبت، خود را برای شرکت در قیام جهانی آن حضرت آماده می‏کنند، به ابو خالد کابلی فرمود: «من به گروهی می‏نگرم که در آستانه ظهور از طرف مشرق زمین به پا می‏خیزند. آنان به دنبال طلب حق و ایجاد حکومت الهی تلاش می‏کنند. بارها از متولیان حکومت اجراء حق را خواستار می‏شوند، امّا با بی‏اعتنایی مسئولین مواجه می‏شوند. وقتی که وضع را چنین ببینند، شمشیرهای خود را به دوش می‏نهند و با اقتدار و قاطعیت تمام در انجام خواسته‏شان اصرار می‏ورزند تا اینکه سردمداران حکومت نمی‏پذیرند و آن حق طلبانِ ثابت قدم، ناگزیر به قیام و انقلاب می‏گردند و کسی نمی‏تواند جلوگیرشان شود. این حق‏جویان وقتی که حکومت را به دست گرفتند، آن را به غیر از صاحب الامر علیه‏السلام به کس دیگری نمی‏سپارند. کشته‏های اینها همه از شهیدان راه حق محسوب می‏شوند.»
در اینجا امام باقر علیه‏السلام به ابو خالد کابلی جمله‏ای زیبا فرمود که می‏تواند نصب العین همه منتظران لحظات ظهور باشد.
آن حضرت فرمود: «اَما اِنِّی لَوْ اَدْرَکْتُ ذلِکَ لاَءَسْتَبْقَیْتُ نَفْسی لِصاحِبِ هذَا الاْءَمْرِ؛(۳) مطمئنا بدان! اگر من آن روزگاران را درک کنم، جانم را برای فداکاری در رکاب حضرت صاحب الامر علیه‏السلام تقدیم می‏دارم.»
امام پنجم علیه‏السلام در مورد استقامت و استواری یاران حضرت مهدی علیه‏السلام به آیه‏ای از قرآن استناد کرد و در تفسیر آیه «فَاِذا جاءَ وَعْدُ اُوْلهُما بَعَثْنا عَلَیْکُمَ عِبادا لَنا اُولی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ وَکانَ وَعْدا مَفْعُولاً»؛(۴) «هنگامی که نخستین وعده فرا رسد، گروهی از بندگان پیکارجویِ خود را بر ضد شما برمی‏انگیزیم [تا شما را سخت درهم کوبند و برای به دست آوردن مجرمان [خانه‏ها را جستجو می‏کنند و این وعده‏ای است قطعی.» فرمود: «این بندگان پیکارجو و مقاوم که به طرفداری از حق به پا می‏خیزند، همان حضرت قائم و یاران وفادار او هستند.»(۵)
چشم به راه ظهور
از منظر امام باقر علیه‏السلام در عصر غیبت، چشم به راه ظهور حضرت مهدی علیه‏السلام بودن و انتظار حکومت آل محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را کشیدن از عبادات شایسته و برتر محسوب می‏شود. آن گرامی به نقل از وجود مقدس رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: «اَفْضَلُ الْعِبادَهِ انْتِظارُ الْفَرَجِ؛(۶) انتظار [پیروزی و] فرج [آل محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ] از برترین عبادات محسوب می‏شود.»
جهان در آستانه ظهور
در آستانه ظهور حضرت مهدی علیه‏السلام اوضاع جهان به بدترین وضع خود می‏رسد و ظلم و ناعدالتی، تبعیض، تضییع حقوق دیگران به بدترین وضع خود تبدیل شده و مردم از هر کس و حکومتی ناامید گردیده، به دنبال روزنه امید و ندای عدالتی می‏گردند که آنان را از آن منجلاب ستم و از چنگال زورمداران و مستکبران نجات بخشد. مردم چنان از دست دروغگویان فتنه‏انگیز و فرصت طلب به تنگ می‏آیند که شب و روز آرزوی قیام منادی عدالت را در سر می‏پرورانند. حضرت امام باقر علیه‏السلام فضای تاریک جهان قبل از ظهور را این‏گونه بیان می‏کند: «لا یَقُومُ الْقائِمُ اِلاّ عَلی خَوْفٍ شَدیدٍ مِنَ النّاسِ وَزَلازِلَ وَفِتْنَهٍ وَبَلاءٍ یُصیبُ النّاسَ وَطاعُونٍ قَبْلَ ذلِکَ وَسَیْفٍ قاطِعٍ بَیْنَ الْعَرَبِ وَاخْتِلافٍ شَدیدٍ بَیْنَ النّاسِ وَتشْتیتٍ فی دینِهِمْ وَتَغْییرٍ فی حالِهِمْ حَتّی یَتَمَنَّی الْمُتَمَنّی الْمَوْتَ صَباحا وَمَساءً مِنْ عِظَمِ ما یَری مِنْ کَلْبِ النّاسِ وَاَکْلِ بَعْضِهِمْ بَعْضا؛(۷) حضرت قائم علیه‏السلام قیام نمی‏کند، مگر در حال ترس شدید مردم و زلزله‏ها و فتنه و بلایی که بر مردم فرا رسد و قبل از آن، گرفتار طاعون می‏شوند. آن‏گاه شمشیر برنده میان اعراب حاکم می‏شود و اختلاف میان مردم و تفرقه در دین و دگرگونی احوالشان به اوج می‏رسد؛ به‏گونه‏ای که هر کس بر اثر مشاهده درنده‏خویی و گزندگی‏ای که در میان برخی از مردم نسبت به بعضی دیگر به وجود می‏آید، صبح و شام آرزوی مرگ می‏کند.» امام آن‏گاه افزود: «وقتی که یأس و ناامیدی تمام مردم را فرا گرفت و دیگر از هر جهت خود را در بن‏بست احساس کردند، امام غائب علیه‏السلام قیام می‏کند.»
اقتدار حضرت مهدی علیه‏السلام
برای اجراء عدالت و گسترش مساوات در جامعه اسلامی لازم است که موانع عدالت را از میان برداشت و راه آن را هموار کرد؛ زیرا اصحاب زر و زور و تزویر و کسانی که از درهم ریختگی جامعه در راه ترویج فساد و انحراف بهره می‏برند، هرگز از عدالت و برنامه‏های عادلانه راضی نخواهند بود و با توسل به هر شیوه‏ای در مسیر احقاق حقوق مردم سنگ‏اندازی خواهند کرد. بنابراین، یکی از مهم‏ترین ویژگیهای زمامداران عادل قاطعیت و صلابت در مقابله با دشمنان داخلی و خارجی است. امام زمان علیه‏السلام نیز با اقتدار کامل مخالفین اسلام و دشمنان عدالت را سرکوب خواهد کرد. امام باقر علیه‏السلام می‏فرماید: «لَیْسَ شَأْنُهُ اِلاّ بِالسَّیْفِ؛(۸) آن حضرت [در سرکوب دشمنان قسم خورده‏اش[ فقط شمشیر را می‏شناسد.»
او در قاطعیت همانند جدّش رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله عمل خواهد کرد و به خیانتکاران، کافران و عوامل داخلی دشمن اجازه هیچ‏گونه توطئه‏ای نخواهد داد.
حضرت باقر علیه‏السلام درباره شباهت حضرت مهدی علیه‏السلام به پیامبران الهی مطالبی فرموده و درباره تشابه حضرت خاتم الاوصیاء به حضرت پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرموده است: «وَاَمّا مِنْ مُحَمَّدٍ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فَالْقِیامُ بِالسَّیْفِ وَتَبْیینُ آثارِهِ ثُمَّ یَضَعُ سَیْفَهُ عَلی عاتِقِهِ ثَمانِیَهَ اَشْهُرٍ فَلا یَزالُ یَقْتُلُ اَعْداءَ اللّهِ حَتّی یَرْضَی اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ؛(۹) و امّا [شباهت حضرت مهدی علیه‏السلام ] به پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله قیام با شمشیر است [که دشمنان لجوج را از میان برمی‏دارد] و آثار آن حضرت را آشکار می‏کند. آن‏گاه هشت ماه به صورت مسلّح و آماده به سر می‏برد و همواره با دشمنان خدا مبارزه می‏کند تا اینکه خداوند راضی شود.»
بانوان در دولت مهدوی
بدون تردید بانوانِ شایسته و متعهد در دولت آن حضرت جایگاه ارزشمندی دارند. نقش زن در آن زمان همانند زنان صدر اسلام، فراخور حال آنان و نسبت به موقعیت ویژه‏شان خواهد بود؛ یعنی همان رسالتی که یک زن مسلمان طبق آیین اسلام به دوش گرفته است، در عصر ظهور نیز به آن پای‏بند خواهد بود. آنچه از روایات برمی‏آید، آن است که عده‏ای از کارگزاران آن حضرت از بانوان ارجمند هستند. جابر بن یزید جعفی از یاران نزدیک امام محمد باقر علیه‏السلام به نقل از آن حضرت فرمود: «وَیَجِی‏ءُ وَاللّهِ ثَلاثُ مِائَهٍ وَبِضْعَهَ عَشَرَ رَجُلاً فیهِمْ خَمْسُونَ امْرَأَهً یَجْتَمِعُونَ بِمَکَّهَ عَلی غَیْرِ میعادٍ؛(۱۰) به خدا سوگند! ۳۱۳ نفر یاران مهدی علیه‏السلام می‏آیند که پنجاه نفر از آنان زن می‏باشند و بدون هیچ‏گونه وعده قبلی در شهر مکه گرد هم جمع می‏شوند.»
روایت دیگری در این زمینه از ام سلمه، همسر رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله از طریق اهل سنت نقل شده است که پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در آن گفتار با اشاره به عصر ظهور و اجتماع یاران حضرت مهدی علیه‏السلام در اطراف آن حضرت می‏فرماید: «یَعُوذُ عائِذٌ فِی الْحَرَمِ فَیَجْتَمِعُ النّاسُ اِلَیْهِ کَالطَیْرِ الْوارِدِ الْمُتَفَرِّقَهِ حَتّی یَجْتَمِعَ اِلَیْهِ ثَلاثُ مِائَهٍ وَاَرْبَعَهَ عَشَرَ رَجُلاً فِیهِ نِسْوَهٌ...؛ [در زمان ظهور[ پناه‏خواهی به حرم خداوند در مکه پناهنده می‏شود. مردم همانند کبوتران از هر سو به جانب ا و رو می‏آورند تا اینکه سیصد و چهارده نفر که عده‏ای از آنان زن هستند، دور او را می‏گیرند.» و ادامه داد: «و از همان‏جا خروج می‏کنند و بر تمام ستمگران و اعوان و انصارشان پیروز می‏گردند و عدل را آن‏چنان در روی زمین برقرار می‏سازند که زندگان آرزو می‏کنند که ای کاش مرده‏هایشان نیز از طعم آن عدالت می‏چشیدند!»(۱۱)
مخالفین دولت مهدوی
سران جبهه باطل معمولاً افرادی خودخواه، متکبر، صاحب صفات ناپسند انسانی هستند که در مقابل حق خودنمایی می‏کنند. آنان چنان در منجلاب فساد و گناه غوطه‏ورند که انسانهای حق‏طلب و جلوه‏های فضیلت را خطرناک‏ترین دشمنان خویش قلمداد می‏کنند. به همین جهت، تمام تلاشهای خود را برای نابودی آیین حق و رهبران الهی به کار می‏گیرند. امّا خداوند طبق سنت پایدار خود همواره حق را پیروز گردانیده و دشمنانش را مأیوس و مغلوب کرده است.
قرآن می‏فرماید: «یُرِیدُونَ أَن یُطْفِئُواْ نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَ هِهِمْ وَیَأْبَی اللَّهُ إِلآَّ أَن یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکَـفِرُونَ »؛(۱۲) «[مخالفین حق [می‏خواهند نور خدا را با دهانهای خود خاموش کنند، ولی خدا جز این نمی‏خواهد که نورش را کامل کند؛ هر چند کافران را خوش نیاید.»
در عصر ظهور، تلاشهای زیادی صورت می‏گیرد تا از استقرار حکومت قائم آل محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله جلوگیری شود، امّا آن حضرت به لطف و مدد الهی، تمام موانع را از میان برمی‏دارد. سفیانی یکی از دشمنان سرسخت حضرت مهدی علیه‏السلام است.
امیر مؤمنان علی علیه‏السلام در مورد جنایات وی به کوفیان فرمود: «بدا به حال کوفه! سفیانی چه جنایاتی در آنجا انجام می‏دهد! به حریم شما تجاوز می‏کند، کودکان را سر می‏برد و ناموس شما را هتک می‏کند.»(۱۳)
امام باقر علیه‏السلام درباره ویژگیهای این دشمن سرسخت حضرت مهدی علیه‏السلام فرمود: «اگر سفیانی را مشاهده کنی، در واقع پلیدترین مردم را دیده‏ای. وی دارای رنگی بور و سرخ و کبود است. هرگز سر به بندگی خدا فرو نیاورده و مکه و مدینه را ندیده است.»(۱۴)
امام باقر علیه‏السلام می‏فرماید: «گویا من سفیانی (سرکرده دشمنان حضرت امام عصر علیه‏السلام ) را می‏بینم که در زمینهای سرسبز شما در کوفه اقامت گزیده، ندا می‏دهد که هر کس سر یک تن از شیعیان علی علیه‏السلام را بیاورد، هزار درهم پاداش اوست. در این هنگام، همسایه به همسایه دیگر حمله می‏کند و می‏گوید: این شخص از شیعیان است. او را می‏کشد و هزار درهم جایزه می‏گیرد.»(۱۵)
شیصبانی نیز یکی دیگر از سران جبهه باطل در عصر ظهور است. او از دشمنان کینه‏توز اهل بیت علیهم‏السلام و حضرت مهدی علیه‏السلام می‏باشد. ریشه‏اش به بنی‏عباس می‏رسد و شخصی بدکردار، شیطان صفت و گمنام است. امام باقر علیه‏السلام به جابر جعفی فرمود: «سفیانی خروج نمی‏کند، مگر آنکه قبل از او شیصبانی در سرزمین عراق خروج می‏کند. او همانند جوشیدن آب از زمین، یکباره پیدا می‏شود و فرستادگان شما را به قتل می‏رساند. بعد از آن در انتظار خروج سفیانی و ظهور قائم علیه‏السلام باشید.»(۱۶)
دجّال نیز فتنه‏گری کذّاب و فریبنده است که موجی از آشوب و فتنه به پا می‏کند و بسیاری را با دسیسه‏های شیطانی‏اش می‏فریبد. چشم راست او ناپیداست و نام اصلی‏اش صیف بن عائد است. او ادّعای خدایی می‏کند. در سحر و جادو، زبردست و در فریب مردم، مهارت عجیبی دارد. شیطان صفتان به اطراف او گرد می‏آیند.
امّا طبق مشیت الهی و سنت تغییرناپذیرش همچنان که در طول تاریخ همواره به اثبات رسیده است، اهل باطل همچون کف روی آب نابود شدنی هستند و حضرت مهدی علیه‏السلام نیز با غلبه بر سران کفر و فتنه و نفاق طومار زندگانی دشمنان فضیلت و کمال را درهم می‏پیچد و بساط عدل و داد و انسانیت را در روی زمین می‏گسترد.
________________________________________
۱. کمال الدین، ج ۱، ص ۳۳۰.
۲. همان.
۳. غیبت نعمانی، ص ۲۷۳.
۴. اسراء / ۵.
۵. تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۲۸۱.
۶. بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۱۲۵.
۷. همان، ص ۲۳۰.
۸. همان، ص ۳۵۴.
۹. کمال الدین، ص ۳۲۹.
۱۰. بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۲۲۲.
۱۱. معجم احادیث المهدی علیه‏السلام ، ج ۱، ص ۵۰۱؛ المعجم الاوسط، ج ۵، ص ۳۳۴.
۱۲. توبه / ۳۲.
۱۳. یوم الخلاص، ص ۹۳.
۱۴. بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۵۴.
۱۵. بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۲۱۵.
۱۶. غیبت نعمانی، ص ۳۰۲